?>
تاریخ انتشار : چهارشنبه 5 بهمن 1401 - 16:05
کد خبر : 1193

اختصاصی / بحران گذشتن از مرز ۴۰ سالگی

اختصاصی / بحران گذشتن از مرز ۴۰ سالگی
اگر می ترسیم اشکالی ندارد، نباید اجازه دهیم ترس ما را از تلاش برای آنچه می خواهیم باز دارد.

من یک زن چهل ساله مجرد هستم اگر چه ظاهراً شبیه ۳۰ساله ها و جوان و شاداب نشان می دهم اما در درون واقعا نگران هستم و احساس می کنم همه چیز برای من به پایان رسیده است اینکه نه همسری دارم و نه فرزندی دارم آینده را مبهم و تاریک می بینم و ازآن می ترسم .من در چهل سالگی احساس می کنم که همه چیز برای من به ناگاه تمام شده است و دیگر هیچ اتفاق جذابی در زندگی نمی تواند برای من رخ دهد و از اینکه یک زن مجرد تنها هستم بسیار غمگین هستم

 پاسخ روانشاس :هر سالگرد  تولدی با صفر می تواند مانند یک آستانه  شروع و تغییر جدید اما جدی باشد، اما برای یک زن، ۴۰ سالگی اهمیت ویژه ای دارد.

زیرا هنوز فرصتی وجود دارد که به خودتان آن رابطه مادام العمر و تعهدی که زندگی را تغییر می دهد، یعنی یک همسر و یک یا چند  نوزاد هدیه بدهید ،اما حس می کنید که آن زمان تقریبا تمام شده است. شما روشن کرده اید که مشتاق مفاهیم غیر خاص مانند دوست پسر یا فرزند نیستید. شما دوستیابی اینترنتی انجام نمی دهید و به نظر می رسد که برای خود ارزش قائل نیستید، مگر اینکه از نظر چیزی ملموس مانند بهره وری شما باشد.

این باورها در مورد اینکه کی هستید شما را به بن بست یا به قول خودتان به گوشه ای تاریک سوق داده است. اما اشکالی ندارد، زیرا این شما هستید که باید خودتان را هل دهید، بنابراین می توانید خود را از گوشه  نشینی خارج کنید. هر غروری که به منطق خود دارید را کنار بگذارید و در عوض جرات رویاپردازی را داشته باشید.

به مجرد بودن به گونه ای اشاره کردید که از آن راضی نیستید. به آن گوش کن بدن با کلمات زیادی صحبت نمی کند، اما به شما احساساتی مانند “خودم را نابود می کنم” می دهد. طبیعی است که وقتی به شما گوش نمی دهند چنین احساسی داشته باشید. و با جنبه منطقی ذهن خود به صورت دایره ای می چرخید – وقت آن است که ذهن را آرام کنید و به  صدای بدن گوش دهید.

وقتی آرزوها، امیدها و رویاهایی داریم، خود را آسیب پذیر می کنیم، زیرا چیزی را می خواهیم که به طور کامل تحت کنترل ما نیست. شما در محل کار و در زندگی شخصی و اجتماعی  مسئولیت زیادی دارید، احتمالاً به خوبی کنترل می کنید. اما اینکه به خودتان اجازه دهید بخواهید یا اشتیاق داشته باشید، یا آشکارا اعلام کنید که “من می خواهم…” به این معنی است که شما کنترلی بر نحوه پاسخ جهان به این دعا ندارید. 

این موقعیتی است که شما جرات نمی کنید در آن قرار بگیرید و به همین دلیل است که گیر کرده اید. ناامیدی شما برای من شکننده است، گویی ناشی از ایده هایی است که تاریخ استفاده آنها گذشته است. گاهی اوقات فلسفه‌ها، ایده‌ها و دفاع‌هایی که در محیط اولیه‌مان به خوبی به ما کمک می‌کردند، می‌توانند ما را در زمان حال عقب نگه دارند – یا حتی ما را خراب کنند.

این چه چیزی است که بدن شما در آرزوی آن است و به خود اجازه نمی دهید آن را بیان کنید؟ آیا این ترس است که شما را متوقف می کند که به طور فعال از طریق مثلاً فضای مجازی و دوست یابی  به دنبال شریک باشید؟ آیا از پدر یا مادر بودن ترس دارید؟ آیا زمان آن رسیده است که ضعف را در عدم اطمینان و آسیب پذیری مشاهده نکنید، بلکه در عوض، قدرت را ببینید؟ و آیا این نوع جدید قدرت شما را از مرحله بعدی زندگیتان عبور خواهد داد؟ من فکر می کنم این همان چارچوبی است که شما نیاز دارید. شما – و در واقع، همه ما – باید بدانیم که چه احساسی داریم. پس از آن، ما می‌توانیم بفهمیم که چه چیزی می‌خواهیم، ​​و پس از آن باید به دنبال آن باشیم. اگر می ترسیم اشکالی ندارد، نباید اجازه دهیم ترس ما را از تلاش برای آنچه می خواهیم باز دارد.

شما دوستان صمیمی دارید، اما اگر نداشتید، جای دوستانتان خالی بود، نیازی غیر خاص به دوستان داشتید. شما باید احساس کنید که توسط مردم دیده می‌شوید، درک می‌شوید، سرگرم می‌شوید،

اکنون به نظر من  شما بایذ با  قلب خود و همچنین با ذهن خود تصمیم بگیرید، در مورد اینکه  یک شریک زندگی داشته باشید و  برای بچه دار شدن تلاش کنید یا نه در این دنیای تاریک و بسته باقی بمانید و دست و پا بزنید .

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.