همسرم چند ماهه، با زنی که دوست دوران دانشگاهش بوده ارتباط داره…
۲۰ سال پیش، من و همسرم شدیدا تو زندگی مشترکمون به مشکل خوردیم و هر دو به هم خیانت کردیم. بعد از فراز و نشیب بسیار، به این نتیجه رسیدیم که واقعا عاشق هم هستیم و دوست داریم فرصت مجددی به هم بدیم، برای ایجاد صداقت و اعتماد تلاش کنیم و دست آخر تصمیم گرفتیم
من میتونم تصور کنم که چقدر میتونه دردناک باشه که بعد از تلاش بسیار، برای اینکه به همراه هم، اعتماد و امنیت رو در زندگی مشترکتون ایجاد کنید، الان دوباره احساس کنید که بهتون خیانت شده. اما برای اینکه ببینید میتونید به این زندگی ادامه بدید یا نه، به نظرم بهتره قضیه بیست سال پیش رو، از اتفاقی که امروز رخ داده، متمایز کنید. برای اینکه بتونم منظورم رو از این تمایز قائل شدن، دقیقتر توضیح بدم، بیاید در قدم اول، یه نگاه دقیقتری به اعتماد و معنایی که داره، بندازیم.
من از پیام شما اینطور برداشت کردم که بعد از اتفاقات بیست سال پیش، به این نتیجه رسیدید که اعتماد کردن به همدیگه، به معنای اینه که یه تابلو با این عبارت: “ورود افراد متفرقه ممنوع” به سر در زندگی مشترکتون بزنید و فکر کردید که اینطوری، سد و مرزی امن در اطراف رابطهتون ایجاد میکنید. اما واقعیت اینه رشد و بلوغ روابط سالم در گرو اتفاقاتی که با افراد بیرونی میافته یا نمیافته نیست؛ بلکه به تعامل و اتفاقات بین دو نفر درگیر در رابطه بر میگرده. به عبارت دیگه، اعتماد به هم، صرفا به معنای دور نگه داشتن دیگران نیست، بلکه اجازه ورود و دسترسی به دنیای درون همدیگهست.
البته که اجازه دادن به شریک زندگی، برای ورود به دنیای درون همدیگه، خیلی سختتره تا دور نگه داشتن افراد دیگه؛ چون برای اینکه کلید درونتون رو به دست پارتنرتون بدید، باید بپذیرید که در مقابلش آسیبپذیر میشید. به علاوه، قانون تعیین کردن برای بقیه، خیلی آسونتره تا راه دادن دیگری به درونمون. به نظر من مشکل اصلی شما و همسرتون دقیقا همین نکتهست! شما سعی کردید دیگران رو دور از هم نگهدارید ولی دستهاتون از قلب هم دور موند!
پس، اجازه ندید رنج، اضطراب، خشم و احساس محق بودن باعث بشه صرفا کنجکاوی به خرج بدین و به چرایی ماجرا فکر کنین! بله درست متوجه شدید، شما نباید در جستجوی فهم چراییهای ماجرا داشته باشید و انرژیتون رو روی جزئیات خیانت هدر ندید، جزئیاتی مثل اینکه: آیا رابطه فیزیکی وجود داشته؟ تا چه حد رابطه فیزیکی؟ طول مدت رابطه چقدر بوده؟ چند بار با تلفن صحبت کردند؟ بیرون رفتن؟ کجا رفتن؟ چی خوردن؟ گرفتار شدن در جزئیات، میتونه بسیار دردناک باشه و حتی سؤالات بیپاسخ بیشتری رو ایجاد کنه و در نهایت، باعث بشه که از مهمترین سوالی که باید از خودشون و طرف مقابل بپرسن، غافل بشن: ما چهمون شده؟!
اینجاست که دوباره به معنای اعتماد برمیگردیم. قابل اعتماد بودن به معنای صادق بودن هست؟ بله، اما به این معنا هم هست که شما توانایی و ظرفیت پذیرش صداقت طرف مقابلتون رو هم داشته باشید! قبلا یک بار به این نکته اشاره کرده بودم، مجددا تکرارش میکنم؛ اگر شریک زندگی شما، برای بیان حقیقت درونی خودش، به شما اعتماد نداشته باشه، حتما موقعیتی رو ایجاد میکنه که باعث بشه شما هم دیگه بهش اعتماد نکنید؛ به این معنا که با دفن اون حقیقت درونی، شروع به پنهانکاری میکنه.
درک این موضوع اینجا مشخص میشه که شوهر شما در پاسخی که بهتون داده گفته: من شما رو در جریان این ارتباط قرار ندادم، چون از واکنشت میترسیدم! بله شما در حال حاضر به همسرتون اعتماد ندارید، اما ظاهرا ایشون هم به شما اعتماد نداشته، به عبارتی، به توانایی شما برای تحمل حقیقت درون خودش اعتماد نداشته و نداره.
حالا به نظر شما، حقیقت درون همسرتون چی میتونه باشه؟ مثلا شاید ایشون احساس میکنه که قانون مربوط به «ورود افراد متفرقه ممنوع» داره روابط اجتماعیش رو بیش از حد محدود میکنه. یعنی همون شیوه محافظتی که شما دو نفر، ۲۰ سال پیش ایجاد کردید، در واقعیت همه چیز رو بینتون آسیب پذیرتر از قبلش کرده؛ چون با ایجاد پارامترهای غیرواقعی، مثل محدود کردن یک دوستی ساده با جنس مخالف، کاری کردید که فضای رابطهتون چنان تنگ بشه که هوا برای نفس کشیدن کم بیاد.
در حالی که ازدواج زمانی جواب میده که مرزهاش نه خیلی مبهم و نه بیش از حد انعطافناپذیر و تنگ باشن. زندگی مشترک وقتی به بلوغ میرسه که نه شبیه یک اقیانوس وسیع و نه معادل یک تنگ ماهی، بلکه شبیه یک آکواریوم جادار و در عین حال با دیوارهای مستحکم باشه. پس این احتمال وجود داره که این دو نفر واقعا فقط دو تا دوست باشن، و این دوستی، صرفا به دلیل ترس از واکنش و مخالفت شما ازتون پنهان شده باشه.
اما اگر شما به حقیقت درون همسرتون اجازه افشا شدن بدید، نکته مهمش اینجاست که دیگه چه این حقیقت، یک رابطه دوستانه رو نشون بده یا چیزی که واقعا فراتر رفته، شما بالاخره متوجه میشید که رابطه با این خانم، برای همسرتون چه معنایی داشته و اینطوری، میتونید در مورد آینده رابطهتون تصمیمگیری کنید.
مثلا شاید همسر شما با بالا رفتن سنش و مواجهه با میانسالی، داره با احساس ترس از کاهش ارزشمندی، قدرت، از دست دادن هویت یا جذابیت و سرزندگی خودش دست و پنجه نرم میکنه و تحسین شدن توسط این خانم، روحیهاش رو تغذیه میکنه و بهش کمک میکنه تا با حس فقدان جوونی خودش کنار بیاد، شاید داره از این خانم، چیزی رو دریافت میکنه که تو بخشهای دیگه زندگیش گم شده، احساس دیده شدن، درک شدن، احترام دیدن و لذت بردن. یا شاید دلیل دیگهای باشه که هیچ ربطی به حدسیات من نداشته باشه.
مبادا فکر کنی من در حال سرپوش گذاشتن بر عملکرد اشتباه همسرتون هستم، خیر، صحبت من اینه: تا زمانی که شما، به جای پذیرش حقیقت تجربه درونی ایشون، که احساس میکرده باید ازتون پنهانش کنه، روی خیانتش تمرکز کنید، متوجه علت و معنای این ماجرا نمیشید. که در این صورت، شکی وجود نداره که حتی اگر رابطهتون رو ادامه بدید، باز هم دروغ خواهید شنید و باز هم مورد خیانت قرار خواهید گرفت.
دوست من، هیچ چیزی نمیتونه مثل احساس دوست داشته شدن و پذیرفته شدن، حقیقت وجودی و درونی آدمها رو به هم نزدیک کنه. پس اگر شما بتونید فضایی رو فراهم کنید که قابلیت پذیرش واقعیت همدیگه رو داشته باشه، اونوقت ماحصل مکالماتی که بینتون اتفاق میافته، قطعا شما دو نفر رو به هم نزدیکتر میکنه.
یادتون باشه، ازدواجها، حداقل اونهایی که باعث رشد طرفین میشه، پویا و جاری هستن و در طول زمان تغییر میکنن و به جای مقاومت، تغییرات رو صمیمانه در آغوش میگیرن.
برچسب ها :خیانت شوهر ، خیانت همسر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰