?>
تاریخ انتشار : یکشنبه 14 خرداد 1402 - 9:50
کد خبر : 13827

مادر شوهرم کلافه ام کرد من هم …

مادر شوهرم کلافه ام کرد من هم …
دخالت‌های مادرشوهر باعث شده بود تا نوعروس جوان قبل از اینکه زندگی مشترکش را آغاز کند، برای جدایی راهی دادگاه خانواده شود

دخالت‌های بی‌جای مادرشوهر کافی بود تا نوعروس جوان در راهروی دادگاه خانواده آواره و سرگردان باشد و پله‌های مجتمع قضایی را پایین و بالا کند تا بلکه روزنه امیدی را برای رهایی از طلاق پیدا کند.

 

وقتی وارد راهرو‌های دادگاه خانواده می‌شویم، زن‌هایی که سفره دلشان را باز می‌کنند اولین حرفشان کتک خوردن از همسرانشان است. نوعروس جوانی روی صندلی نشسته بود، در حالی که نگرانی در چهره‌اش موج می‌زد، کنارش نشستم نگاهی به او کردم، زیرلب ذکری را زمزمه می‌کرد.

سر صحبت را با او باز کردم، این زن ابتدا مکث کوتاهی کرد و گفت از کجای زندگی‌ام برایت بگویم و خلاصه شروع به گفتن داستان زندگی‌اش کرد.

مدتی پیش یکی از اقوام دورشان برای پسرش که در یک شرکت پخش موادغذایی کار می‌کند به خواستگاری‌اش رفتند و پس از توافق خانواده‌ها پای سفره عقد نشستند.

این زن جوان هرازگاهی بغضش را قورت می‌داد و با گوشه روسری‌اش اشک‌هایش را پاک می‌کرد. سابقه آشنایی بهزاد و آرزو به ۸ ماه پیش برمی گشت. آرزو یک خانواده سنتی داشت، نمی‌توانست بدون محرم شدن برای شناخت بیشتر با بهزاد ادامه دهد، بنابراین یک هفته بعد از خواستگاری و توافق خانواده‌ها جشن عقد برگزار شد.

این در حالی بود که دنیای خانوادگی و سبک زندگی این زوج جوان بسیار متفاوت بود، چرا که یکی در قید و بند رسم و رسوم سنتی و دیگری بی‌اعتنا به آداب مرسوم بود. یکی خانواده مرفه و دیگری در محله‌ای معمولی ساکن بود و… با این حال آرزو با ۱۱۴ سکه بهار آزادی به عقد بهزاد درآمد.

 

سرانجام با گذشت ۸ ماه از مراسم عقد نوعروس جوان در حالی که زندگی مشترک را شروع نکرده بود، با چشمانی اشکبار راهی شعبه ۲۸۵ دادگاه خانواده شماره ۲ ولنجک شد و وقتی پیش روی قاضی گنجی قرار گرفت، آه سردی کشید و گفت: کارشناس ارشد زبان انگلیسی هستم و در یک آموزشگاه خصوصی تدریس می‌کنم، هنوز زندگی را آغاز نکرد‌ه‌ام، همسرم دادخواست طلاق داده است.

این زن ادامه داد: بهزاد روز اولی که به خواستگاری‌ام آمد، با توجه به موقعیت شغلی‌ام همان ابتدا به او گفتم که من در میهمانی‌های خانوادگی نمی‌توانم خیلی او را همراهی کنم، وی نیز پذیرفت. اما مادرشوهرم در زندگی ما خیلی دخالت می‌کند اصرار دارد که در همه میهمانی‌ها، من حضور داشته باشم درصورتی که شرایط کاری من اجازه نمی‌دهد همه جا آن‌ها را همراهی کنم و بار‌ها در این باره به همسرم و حتی مادرشوهرم توضیح داده‌ام.

آقای قاضی همسرم مرد دهن‌بینی است و هرچه خانواده‌اش به او دیکته کنند همان را انجام می‌دهد خودش قادر به تصمیم‌گیری در زندگی نیست. مطمئن هستم که دادخواست طلاق نیزخواسته مادرش است نه خودش!

متأسفانه دخالت‌های مادرشوهرم باعث شده که زندگی ما در آستانه فروپاشی قرار گیرد، این در حالی است که من همسرم را دوست دارم و به هیچ عنوان حاضر به جدایی نیستم، ولی همسرم اراده‌ای از خودش ندارد و به همین خاطر مادرشوهرم مدام در زندگی‌مان دخالت می‌کند. از رفتار‌های مادرشوهرم خسته شده‌ام و بار‌ها در جمع خانوادگی به من توهین و فحاشی کرده و ناسزا گفته است. اما من برای مادرشوهرم احترام و ارزش قائل هستم و نمی‌توانم به او حرفی بزنم.

این نوعروس جوان درحالی که اشک می‌ریخت، برخلاف خیلی از زن‌های دیگر به قاضی پرونده‌شان التماس کرد تا مانع طلاق آن‌ها شود. قاضی گنجی وقتی با اصرار‌های این تازه عروس جوان روبه‌روشد او را به آرامش دعوت کرد و قول داد که در جلسه بعدی این زوج جوان را آشتی دهد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.