روزنامه ایران نوشت: بهمن سال گذشته مرد سالمندی که مدعی بود پسر ۳۸ ساله‌اش ناپدید شده به مرکز پلیس رفت و گفت: پسرم مدیر یک شرکت خصوصی است و چندین نفر هم در مجموعه‌اش کار می‌کنند. او هر روز صبح از خانه به محل کارش می‌رفت و عصر هم برمی‌گشت اما از دیروز دیگر برنگشته
زن جوان با قدم‌های لرزان و چشمانی نگران به سمت اتاق افسر پرونده رفت؛ به چند قدمی اتاق که رسید مکثی کرد. انگار مردد شده بود، ناخودآگاه به عقب برگشت؛ می‌خواست اداره پلیس را ترک کند… زن جوان با قدم‌های لرزان و چشمانی نگران به سمت اتاق افسر پرونده رفت؛ به چند قدمی اتاق که
عقربه‌ها ساعت ۲۲ سه‌شنبه دهم مردادماه را نشان می‌داد که مرد جوانی با مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ تماس گرفت و از خودکشی همسرش با سلاح گرم داخل خانه‌اش خبر داد. با اعلام این خبر به اپراتور پلیس، قاضی وحید ناصری؛ بازپرس ویژه قتل شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه واقع در محله
نخستین جلسه تحقیق از سه پسر عمو که دو دوست را در باغی در حاشیه تهران آزار داده و از آنها فیلم سیاه تهیه کرده بودند در دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد. قضات دادگاه حکم بازداشت ۲ پسر شیطان صفت را صادر کردند و پسر عموی دیگر آنها که زیر ۱۸ سال سن داشت روانه کانون
دیدن دست بریده در سطل زباله مرد را وحشت زده کرد او باور نمی‌کرد که یک دست قطع شده را با چشمانش دیده است وقتی عابران را صدا زد ترس از چشمانش سرازیر بود. رسیدگی به این پرونده از زمانی شروع شد که تکه ای ازجسد در داخل سطل زباله در یکی از خیابان‌های شهر قدس توسط
زن ۵۰ ساله با بیان این که سال ها با بیکاری و خلافکاری های همسرم ساختم تا زندگی ام متلاشی نشود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیح داد: در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم و پس از پایان تحصیلاتم در آموزش و پرورش استخدام شدم چرا که مادرم فرهنگی بود و
خیانت کرد به همین سادگی ،من هم سکوت کردم و دیگر نمی توانم هم صحبت کسی شوم که بعد از ۴۲سال به من خیانت کرده است …. کلافه ام و دائم با خودم درتنهایی حرف می زنم. سرویس حوادث سایت چمدون ،زن ۵۸ساله وقتی وارد اتاق شد فکر می کردم احتمالا درباره فرزندانش نیاز به
داماد خانواده که در رابطه پنهانی با عروس خانواده زنش در ارتباط بود با ضربات چاقو مرد غیرتی به قتل رسید. ۳ سال پیش بود که یک روز اتفاقی، زودتر زمان همیشگی به خانه بازگشتم . همسرم متوجه حضور من نشده بود و سرش توی گوشی بود و داشت پیامک ارسال می کرد. اما با
ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این ۱۶ سال حس نکردم،تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زور گویی دستور و محدودیت بود دیگر از دستورهایش خسته شده بودم وتاب چشم گفتن را نداشتم خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم ….به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا ورویاهایم را بفهمد
اصلا فکر نمی کردم روزی برسید که چنین اقراری بکنم متاسفانه شیما به من خیانت کرده است ما تازه عروس و داماد هستیم و این اتفاق زندگی ام را جهنم کرده است