?>
من عاشق خواهرم بودم او تنها حامی و پشتیبان من بود نمی‌خواستم با مرد دیگری ازدواج کند

من عاشق خواهرم بودم او تنها حامی و پشتیبان من بود نمی‌خواستم با مرد دیگری ازدواج کند

وارد اداره یازدهم پلیس آگاهی که شدم در گوشه‌ای از اتاق پسر جوانی رنگ پریده و مستأصل مقابل یکی از افسران نشسته بود. و در حالی که دستانش را روی پاهایش گذاشته بود، انگار سعی داشت حرکت ناخودآگاه زانوانش را با فشار دست کنترل کند. حالت پریشان و نگرانش توجه هر بیننده‌ای را جلب می‌کرد.