?>
تاریخ انتشار : دوشنبه 23 مرداد 1402 - 8:16
کد خبر : 11663

سرگذشت عجیب پسر۱۵ساله ای که مجبور شد دختر فراری بزرگ تر از خودش را عقد کند

سرگذشت عجیب پسر۱۵ساله ای که مجبور شد دختر فراری بزرگ تر از خودش را عقد کند
رابطه نامشروع یک پسر نوجوان ۱۵ ساله با دختر ۱۷ ساله حسابی خبرساز شد و جنجال به پا کرد.این پسر ۱۵ساله چند روز با این دختر در ویلای پدرش اقامت داشته است.

گاهی والدین آنقدر در گرفتاری های زندگی روزمره غرق می شوند که فرزندان را به کلی فراموش می کنند غافل از اینکه فرزندان هر چقدر که بزرگتر می شوند نیاز به توجه ،مراقبت و نظارت بیشتری دارند و نباید آنها را به حال خود رها کرد .

 

فضای مجازی و ارتباط های بی حد و حصر و بدون کنترل آن برای جوان ها سم است و هر آن ممکن است اتفاقی را رقم بزند که به جز پشیمانی سودی نداشته باشد مانند سرگذشت تلخ این نوجوان ۱۵ساله که در ادامه می خوانیم .

نوجوان ۱۵ ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر ۱۷ ساله به کلانتری احضار شده بود، در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی اش با دختر مذکور پرداخت.

وی به مشاور کلانتری طرقبه گفت: هنوز هم باورم نمی شود چه اتفاقی افتاده است من قصد برقراری روابط نامشروع را نداشتم و تنها به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی های رایانه ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم.

من تنها فرزند خانواده هستم؛ به همین خاطر هر چیزی که اراده می کردم پدر و مادرم برایم فراهم می کردند.

احساس غرور عجیبی داشتم و می خواستم همیشه بهترین اسباب بازی ها یا امکانات رفاهی را که دیگران آرزوی داشتن آن را در سر می پروراندند، داشته باشم. به همین دلیل حتی لوازم تحریری که استفاده می کردم با دیگر همکلاسی هایم فرق داشت مادرم هم در خیلی از میهمانی های خانوادگی لوازمی را که برایم خریده بود، به رخ دیگر بستگانمان می کشید و من از این کار او در جمع بچه های فامیل به خود می بالیدم.

کلاس اول دبیرستان بودم که می دیدم برخی از دوستانم گوشی های لمسی دارند و به طور پنهانی از بازی های رایانه ای آن استفاده می کنند این گونه بود که با تقاضای من، پدرم گوشی لمسی گران قیمتی برایم خرید. از آن روز به بعد دوستانم خیلی از فیلم ها و بازی های رایانه ای مستهجن را برایم بلوتوث می کردند.

دیگر نتوانستم خیانت های شوهرخواهرم را تحمل کنم/ ابتدا همسرم را طلاق دادم تا…

دیگر به درس هایم توجهی نداشتم و مدام در یک اتاق خلوت، وقتم را با بازی های رایانه ای و یا دیدن فیلم های مبتذل خارجی و تصاویر مستهجن سپری می کردم.

این تصاویر حس کنجکاوی عجیبی را در من به وجود آورده بود و مدام افکار شیطانی در ذهنم خطور می کرد تا این که حدود ۲ ماه قبل با دختری که مدعی بود از خانه فرار کرده است، در اطراف ویلای پدرم آشنا شدم و با هم به ویلا رفتیم.

چون می دانستم تا پایان هفته پدرم به ویلا نمی آید به آن دختر اجازه دادم چند روز در آن جا بماند؛ من هم هر روز با تهیه مواد خوراکی ساعت هایی را در کنار او می ماندم. آن دختر آخر هفته به منزلشان بازگشت و دیگر او را ندیدم.

حالا پدر و مادرش مدعی هستند که با شرایط به وجود آمده باید آن دختر را به عقد رسمی خودم دربیاورم اما من هنوز هم باورم نمی شود که چگونه در گرداب فساد افتاده ام و سرنوشتم این گونه تغییر کرده است. من آن دختر را نمی شناختم و تنها تحت تاثیر بازی های رایانه ای و تصاویر مستهجن قرار گرفته بودم که سعی کردم با او ارتباط داشته باشم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.