?>
تاریخ انتشار : یکشنبه 9 مهر 1402 - 7:54
کد خبر : 24069

پسرعمویم مرا چنان فریب داد که خودم هم نفهمیدم چگونه در دام او افتادم

پسرعمویم مرا چنان فریب داد که خودم هم نفهمیدم چگونه در دام او افتادم

سرگذشت عبرت آموز زن جوان که فریب چرب زبانی پسرعمومی خود شد. زن جوان در مورد سرگذشت خود گفت: ۱۶ ساله بودم که به طور سنتی پای سفره عقد نشستم و با «کرامت» ازدواج کردم. او تک پسر خانواده اش بود و ۵ خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده

سرگذشت عبرت آموز زن جوان که فریب چرب زبانی پسرعمومی خود شد.

زن جوان در مورد سرگذشت خود گفت: ۱۶ ساله بودم که به طور سنتی پای سفره عقد نشستم و با «کرامت» ازدواج کردم.

او تک پسر خانواده اش بود و ۵ خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند.

دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست و جوی محبت دیگران بود و خودش به هیچ کس محبت نمی کرد.

یکی از همکارانم که متاهل بود به من پیشنهاد ازدواج داد اما من پیشنهاد او را نپذیرفتم چرا که…

در واقع جوانی لوس و بی مسئولیت بارآمده بود و تنها اوقاتش را بارفیق بازی می گذراند! بارها به مادر شوهرم گلایه کردم تا او را از رفتارهای زشت بازدارند اما متاسفانه آن ها به جای آن که شوهرم را نصیحت کنند،

همیشه مرا مقصر رفیق بازی های او جلوه می دادند و دوست نداشتند به فرزندشان بالاتر از«گل» بگویند!

دراین وضعیت وقتی دچار مشکلات مالی شدیم، به ناچارکاری در بیرون از منزل برای خودم دست وپا کردم تا حداقل مخارج روزمره زندگی را تامین کنم! ولی خیلی زود فهمیدم که شوهرم به دلیل همین بازی ها در دام اعتیاد گرفتار شده است و مواد مخدر صنعتی مصرف می کند.

ارژنگ از آن سوی خط گفت: «خودت هر غلطی می‌خواهی بکن!»

از سوی دیگر دختر خاله ام نیز با همسرش دچار اختلافات خانوادگی شده و در آستانه طلاق بودند به همین دلیل هم من به منزل آن ها رفت وآمد می کردم تا شاید بتوانم از متلاشی شدن زندگی دختر خاله ام جلوگیری کنم ولی در اثنای همین رفت وآمدها با پسر عمویم به درددل نشستم.

او نیز بیشتر اوقات به منزل دختر خاله ام می آمد چرا که با شوهر او دوست صمیمی بود! من که خودم مشکلات زیادی داشتم، سفره زندگی ام را گشودم و اختلافات شدیدی را که با شوهرم داشتم، برای «رحمت»بازگو کردم.

او که به تازگی از همسرش جدا شده بود، بنای دلسوزی گذاشت و مرا تشویق به طلاق کرد.

رحمت جوانی چرب زبان و خوش چهره بود به همین دلیل هم مرا چنان فریب داد که خودم هم نفهمیدم چگونه در دام او افتادم.

خلاصه «رحمت» به من قول داد که اگر از «کرامت» طلاق بگیرم، با من ازدواج می کند و پسرم را هم به فرزندی می پذیرد! من هم که از اعتیاد و رفتارهای غرورآمیز شوهرم خسته شده بودم،

بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و با وجود مخالفت های خانواده و اطرافیانم از «کرامت» جدا شدم و با او ازدواج کردم اما هنوز ۳ ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «رحمت»دیگر اجازه نداد فرزندم با ما زندگی کند.

از طرف دیگر نیز او فقط با فضای مجازی اینستاگرام و تلگرام سرگرم بود و تصاویری از خودش با پوشش های مختلف می گذاشت و خود را دکتر،مهندس و غیره معرفی می کرد و بدین ترتیب دختران و زنان جوان را به دام می انداخت و از آنان سوءاستفاده می کرد.

او مانند روباهی حیله گر در فضای مجازی نفوذ کرده بود و زندگی بسیاری از زنان را به آشوب می کشید. من هم از این وضعیت اطلاع داشتم اما به روی خودم نمی آوردم چرا که نمی خواستم بیشتر از این دچار تالمات روحی و روانی شوم! «رحمت» هم که می دانست من به خاطر حفظ آبرو به خانواده ام چیزی نمی گویم.

از این شرایط نهایت سوءاستفاده را می کرد و تنها به فکر خوش گذرانی های خودش بود.

من هم با کارگری هزینه های زندگی را می پرداختم تا این که یک روز وقتی به طور اتفاقی زودتر از همیشه به خانه بازگشتم، ناگهان چند دختر و پسر جوان را در کنار شوهرم دیدم که به طور زننده ای مشغول خوش گذرانی بودند. با دیدن این صحنه دردناک،دیگر دوام نیاوردم و ….

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.