?>
تاریخ انتشار : پنجشنبه 28 دی 1402 - 22:12
کد خبر : 10874

درباره عواقب تلخ و آبروریزی عشق خیابانی شنیده و خوانده بودم اما متاسفانه…

درباره عواقب تلخ و آبروریزی عشق خیابانی شنیده و خوانده بودم اما متاسفانه…
خودم را تافته جدا بافته از دیگران می پنداشتم و مانند همه دخترانی که در این دام افتاده اند تصور می کردم عشق من و بابک پاک است و ما با هم ازدواج می کنیم.

با آن که بارها درباره عواقب تلخ و آبروریزی  عشق خیابانی شنیده و خوانده بودم اما متاسفانه من هم مانند خیلی از دختران دیگر فکر می کردم عشق من احساسی و هوس آلود نیست و دختران دیگر اشتباه کرده اند اما …

سرویس حوادث چمدون ؛دختر ۲۰ساله به نام الهام که به خاطر یک رابطه خیابانی آینده اش را به نابودی کشانده بود در حالی که بیان می کرد از شدت شرم حتی نمی توانم به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم.

درباره سرنوشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: سه سال پیش در حالی که امتحانات سال آخر دبیرستان را می گذراندم، با «بابک» آشنا شدم. او که مدعی بود عاشقم شده است، شماره تلفنش را به من داد و این گونه رابطه ما شکل گرفت.

 مادرم گفت: سکوت کن،چون من هم در برابر رابطه پدرت …

بابک مدام از شیک پوشی و ظاهر زیبا و جذاب من سخن می گفت و تمجید می کرد. من هم که تحت تاثیر جملات عاشقانه او قرار گرفته بودم،.

در حالی به او دل باختم که بارها درباره فرجام این گونه روابط غیرمتعارف و آشنایی های خیابانی قبل از ازدواج شنیده بودم، حتی سرگذشت این عشق و عاشقی ها را در همین ستون در امتداد تاریکی روزنامه خراسان می خواندم.

با وجود این خودم را تافته جدا بافته از دیگران می پنداشتم و مانند همه دخترانی که در این دام افتاده اند تصور می کردم عشق من و بابک پاک است و ما با هم ازدواج می کنیم.

 چند ماه بعد در حالی با مرد رویاهایم ازدواج کردم که آن روی سکه نمایان شد و …

خلاصه با همین توجیهات احمقانه به این رابطه غیراخلاقی ادامه دادم و بارها با او به مکان های خلوت و خانه های مجردی دوستانش رفتم در حالی که فکر می کردم.

به زودی با هم ازدواج می کنیم ولی آرام آرام آن تعریف و تمجیدها کم رنگ شد و من تنها مترسکی بودم که باید نیازهای عاطفی او را جبران می کردم.

وقتی در این چند سال آن شور و هیجان های عاشقانه رنگ باخت، کم کم بهانه گیری های او نیز شروع شد.

حالا اگرچه به راحتی می دانستم اغفال شده ام و هستی و آینده ام را از دست داده ام اما هیچ چاره ای جز ادامه این ارتباط زشت نداشتم چرا که می ترسیدم بابک مرا رها کند و رسوایی بزرگی به بار بیاید.

ولی بالاخره این کابوس ترسناک تعبیر شد. در این شرایط که بابک از من خسته شده و چشمان هوس آلودش به دنبال دختران دیگری بود بدون هیچ شرم و حیایی مقابلم ایستاد و گفت: ما نمی توانیم با هم ازدواج کنیم.

با شنیدن این جمله دست و پایم می لرزید.

با چشمانی اشک آلود و ملتمسانه از او خواستم حالا که هستی ام بر باد رفته است به خانواده ام رحم کند .

ولی بابک مرا تهدید کرد اگر بیشتر از این اصرار کنم فیلم هایی را که از روابط غیراخلاقی و هوسرانی های بی شرمانه در اختیارش است برای خانواده ام ارسال می کند!.

حالا دیگر چاره ای جز سکوت نداشتم و آینده ای تاریک و وحشتناک را برای خودم تصور می کردم.

تاوان سختی را برای این عشق خیابانی داده بودم و آن زمانی که لبخندزنان به لانه های مجردی می رفتم تا طعمه ای برای هوسرانی باشم باید لحظه ای هم به این روزهای رسوایی می اندیشیدم و … خلاصه تصمیم گرفتم بیشتر از این بازیچه افکار پوچم نشوم و از پدر و مادرم کمک بخواهم که باز هم در روزهای فلاکت و بدبختی تنها یار و رفیقم هستند.

 

قصد داشتم ماجرا را با مادرم در میان بگذارم اما قبل از آن برای آخرین بار سراغ بابک رفتم تا به من رحم کند.

با آن که می دانستم حتی اگر با یکدیگر ازدواج هم بکنیم این زندگی دوامی نخواهد داشت ولی برای جلوگیری از یک رسوایی و آبروریزی خانوادگی چاره دیگری نداشتم.

در عین حال وقتی بابک از قصد من آگاه شد مرا در همان خانه زندانی کرد تا این که چهار روز بعد با پیگیری های پدر و مادرم از چنگ بابک رها شدم و به کلانتری آمدم.

حالا هم اگرچه نمی توانم از شدت شرم به چهره اطرافیانم نگاه کنم و آینده ام نیز نابود شده است، ولی باز هم به دختران جوان توصیه می کنم حداقل از سرنوشت تلخ من درس عبرت بگیرند اما ای کاش…

شایان ذکر است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) عملیات دستگیری بابک در پی شکایت دختر جوان آغاز شد و این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های روان شناختی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

jala یکشنبه , ۲۵ تیر ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۲

چی بگم اینم یه مدلشه آدم خجالت میکشه کاش میشد جلو هوس گرفت ولی نمیشه