?>
شب عروسی حسین عاشق معصومه شدم / در تمام این سال ها خودم را به او نزدیک کردم

شب عروسی حسین عاشق معصومه شدم / در تمام این سال ها خودم را به او نزدیک کردم

سال ۹۶ بود که معصومه ۲۸ ساله همراه دوستانش در یک مهمانی شبانه شرکت کرد و در آن با پسر شیک پوش و جوانی به نام حسین آشنا شد. مدتی از دوستی معصومه و حسین گذشت و علاقه آن ها روز به روز بیشتر شد تا این که حسین پس از شش ماه تصمیم به

خودم هم نفهمیدم چرا حلقه ازدواجم را درآوردم و…

خودم هم نفهمیدم چرا حلقه ازدواجم را درآوردم و…

دستم را زیر چانه‌اش می‌گذارم: «توی چشم‌های من نگاه کن و بگو تو می‌دانستی او زن دارد؟» گستاخ و بی‌پروا زل می‌زند توی چشم‌هایم. سرم را از شرم زیر می‌اندازم. دندان‌هایش را روی هم فشار می‌دهد. بعد از دقایقی سکوت می‌گوید:«بله! می‌دانستم و این مشکل من نیست. مشکل زن اولش است…» هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم عزیزترین

دختر ۱۹ ساله :آن شب شوم اتفاقی رخ داد که سرنوشتم را به سیاهی کشید

دختر ۱۹ ساله :آن شب شوم اتفاقی رخ داد که سرنوشتم را به سیاهی کشید

دختر ۱۹ ساله گفت:در ۱۸ سالگی ام یکی از آشنایان دور پدرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگر چه من در خانواده ای پر از عشق و محبت بزرگ شده بودم و از نظر مالی نیز در میان اقشار متوسط جامعه قرار داشتیم، اما هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم و می خواستم زودتر ازدواج

شاید با خودت بگی که اسمش خیانت نیست ولی …

شاید با خودت بگی که اسمش خیانت نیست ولی …

ساعت حوالی ۳ نیمه شب یکی از همین شب ها بود که به دلیل کمبود وقت و البته بدخوابی که گاهی به سراغم می آید، همچنان بیدار بودم و در کورسوی چراغ مطالعه ام، ورق های کتاب رو زیر و بالا می کردم که پیامش بهم رسید.. که فکر نمی کردم داستان خیانت زن به