?>
تاریخ انتشار : پنجشنبه 5 مرداد 1402 - 10:12
کد خبر : 13366

شب دوم بلا سرم آمد / پدرم خانه را پاتوق دوستان معتادش کرده بود

شب دوم بلا سرم آمد / پدرم خانه را پاتوق دوستان معتادش کرده بود

پدرم خانه ما را پاتوق دوستان معتاد خودش کرده بود به طوری که هر روز با مردان اجنبی روبه رو می شدم و از نگاه شیطانی شان می ترسیدم.   من با احساس ناامنی به خانه همسایه پناه می بردم و واقعا نمی دانستم چه کار کنم. پدرم این اواخر می گفت باید برای خودت

پدرم خانه ما را پاتوق دوستان معتاد خودش کرده بود به طوری که هر روز با مردان اجنبی روبه رو می شدم و از نگاه شیطانی شان می ترسیدم.

 

من با احساس ناامنی به خانه همسایه پناه می بردم و واقعا نمی دانستم چه کار کنم. پدرم این اواخر می گفت باید برای خودت کاری پیدا کنی و هر طور شده پول به خانه بیاوری. دختر جوان با چشمانی اشک بار در دایره اجتماعی کلانتری گفت: خوب می دانستم منظور پدرم از این حرف ها چیست و او چه نقشه شومی برای کشاندن من به فساد اخلاقی در سر می پروراند.

 

برای همین هم در برابرش مقاومت نشان دادم. پدرم که اعصابش حسابی خط خطی شده بود به رویم چاقو کشید و چند روز مرا در اتاقی زندانی کرد. اما بالاخره توانستم از چنگش فرار کنم. البته به سراغ مادرم نرفتم چون حوصله سرکوفت ها و سرزنش های مادربزرگ و پدربزرگم را نداشتم.

 

شوهرم می گفت با من همراه باش /اوایل معنی حرفش را نمی فهمیدم…

من ۲ بار قبلا هم از خانه فرار کردم و به نزد مادرم رفتم اما پدربزرگ و مادربزرگم که به چشم دختری خیابانی نگاهم می کنند مرا کتک زدند و گفتند باید به خانه پدرت برگردی. راستی یادم رفت بگویم که ۲ سال قبل مادرم به خاطر اعتیاد شدید پدرم طلاق گرفت و چون خودش هم در خانه پدری اش، میهمان ناخوانده بود و از طرفی وضعیت مالی اش اجازه نمی داد سرپرستی ام را برعهده بگیرد به ناچار حضانت مرا به پدرم واگذار کرد.

 

 

ملیحه در این لحظه با چهره ای برافروخته افزود: من یک دانش آموز نمونه و ممتاز هستم و در المپیادهای مختلف افتخارات زیادی کسب کرده ام. اما در وضعیتی قرار داشتم که دیگر به آخر خط رسیده بودم و چون می خواستم سالم بمانم و سالم زندگی کنم به ناچار از خانه فرار کردم.

تنها کسی که اگر پیشنهاد ازدواج بهم میداد قبول می کردم…

 

ولی افسوس که مرتکب اشتباه بزرگی شدم و با پسر همسایه مان که مدتی نسبت به همدیگر احساس دلبستگی پیدا کرده ایم تماس گرفتم. او مرا سه شبانه روز در خانه شان مخفی کرد.

ولی شب دوم عفتم را از دست دادم و فقط ۴۸ ساعت بعد هرچه با خودم کلنجار رفتم دیدم اشتباه بزرگی کردم و این کار در شأن دختری که تا به حال با مشکلات زندگی جنگیده، نبود و برای همین خودم به کلانتری آمدم تا از کارشناس مشاوره پلیس کمک بگیرم.

درخور یادآوری است با اعلام شکایت مادر ملیحه، پسر همسایه و خانواده اش نیز به کلانتری احضار شدند و تحقیقات از آن ها آغاز شد

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.