?>
تاریخ انتشار : شنبه 28 مرداد 1402 - 10:41
کد خبر : 13496

داستان تجاوز مرد ۴۵ ساله به دختر همسایه

داستان تجاوز مرد ۴۵ ساله به دختر همسایه

دختر ۱۷ ساله درباره سرگذشت گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری

دختر ۱۷ ساله درباره سرگذشت گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند!

حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می زدند و از نظر مالی به ما کمک می کردند اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم.

 

خلاصه با همین رویاها و آرزوها در بهزیستی قد کشیدم و بزرگ شدم تا این که روزی پسری به خواستگاری ام آمد. او هم شرایطی مشابه وضعیت مرا داشت و در بهزیستی بزرگ شده بود. تنها تفاوتی که من با «شاهین» داشتم این بود که او از خانواده ای «بدسرپرست» بود اما من هیچ وقت پدر و مادرم را ندیدم! وقتی با «شاهین» به گفت وگو نشستم، مهر و محبت عمیقی را در چشمانش دیدم و متوجه شدم که او هم به خاطر همین بی پناهی کاملا مرا درک می کند!

خیلی زود اشک شوق ریختم و دل باخته «شاهین» شدم و در حالی پای سفره عقد نشستم که «شاهین» باید به خدمت سربازی می رفت. از سوی دیگر نیز هزینه های زندگی سرسام آور بود و ما چیزی نداشتیم. این بود که با کمک خیرین خانه ای اجاره کردیم و با جهیزیه ای که برایمان فراهم کردند، زندگی مشترک مان از حدود یک سال قبل در یک مجتمع مسکونی آغاز شد و «شاهین» هم به خدمت سربازی رفت.

در این شرایط من به تنهایی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کردم و با حقوق سربازی شوهرم و همچنین یارانه های دولتی زندگی را می گذراندم. در این میان،من که تنها بودم برای یکی از زنان مجتمع سرگذشت زندگی ام در بهزیستی را بازگو کردم اما نمی دانم چرا برخی از مردم درباره کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست چنین تفکرات شرم آوری دارند و آن ها را خلافکار می دانند و فکر می کنند می توانند هرکاری که دوست دارند با این افراد بی پناه انجام دهند!

در میان اهالی مجتمعی که سکونت داشتم مرد ۴۵ ساله متاهلی زندگی می کرد که مدام سعی داشت با من صحبت کند و خودش را مردی خیرخواه و دلسوز جلوه می داد. او یکی دوبار از من خواست اکنون که شوهرم نیست و من به تنهایی زندگی می کنم، اگر مشکلی داشتم با او در میان بگذارم. من با آن که حرف هایش را جدی نمی گرفتم ولی به رسم ادب از او تشکر می کردم و احتمال می دادم همسایه ای دلسوز است که قصد کمک به مرا دارد، اما شب گذشته زمانی که شوهرم نیز در خانه نبود، ناگهان صدای زنگ منزل را شنیدم. وقتی از پشت در سوال کردم، او خودش را همسایه معرفی کرد و من هم که پوشش منزل را به تن داشتم، با تعجب در واحد آپارتمانی را گشودم ولی در یک لحظه آن مرد ۴۵ ساله را مقابل خودم دیدم که مرا به درون پذیرایی هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم! در این وضعیت، وحشت زده و هراسان با او درگیر شدم و هنگامی که دستش از روی دهانم برداشته شد، با جیغ و فریاد کمک خواستم که همسایگان متوجه موضوع شدند و با تجمع آن ها آن مرد هم مرا رها کرد و گریخت اما این صحنه هولناک از مقابل چشمانم دور نمی شود و من هنوز هم از ترس بر خود می لرزم!

حالا هم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید که بتوانم از این مکان بروم و خانه را تخلیه کنم چرا که دیگر «امنیت» ندارم و می ترسم که دوباره سروکله آن مرد نامرد پیدا شود ولی با این اجاره های سرسام آور سرگردان مانده ام که چه کنم…

این مطالب را از دست ندهید :

بارداری عمه عروس تهرانی از آقا داماد زرنگ

دنیا روی سرم آوار شد پس مسافرت، عروسی و عزایی در کار نبود و.‌‌..

حتی یک درصد هم فکرش را نمی کردم آن زن خواهرم باشد

من یک زنم شما بگوئید چه می توانستم بکنم به جز اینکه …

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 5 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۵
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

محمد یکشنبه , ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۱

اللهم صل علی محمد وال محمد

انسیه یکشنبه , ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۱

بهزیستی !!!! چرا از همان کودکی شما را نسپرد به فرزند خوامدگی اوضاع شما از این بهتر شود … حالا وظیفه بهزیستی است و دولت به شما کمک کند … چه طور دولت به افغانی ها کمک می کند همه افغانی ها را حانه و ماشین و موتور و خورد و خوراک و پوشاک و راحتی داده حالا نمی تواند به یک ایرانی که از کودکی بهزیستی بوده امکانات و راحتی بده

ensiye.37bahmani@gmail.com یکشنبه , ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۲

بهزیستی !!!! چرا از همان کودکی شما را نسپرد به فرزند خوامدگی اوضاع شما از این بهتر شود … حالا وظیفه بهزیستی است و دولت به شما کمک کند … چه طور دولت به افغانی ها کمک می کند همه افغانی ها را حانه و ماشین و موتور و خورد و خوراک و پوشاک و راحتی داده حالا نمی تواند به یک ایرانی که از کودکی بهزیستی بوده امکانات و راحتی بده

م یکشنبه , ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۳۴

حمایت جامعه و دولت ضعیف و ناقص است. من متاسفم. شرم بر این تربیت مرد و شرم بر مرد بیغیرت. شرم بر سوال بدون فکر و شرم بر سوال بی معنی

a دوشنبه , ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۷:۳۱

خدا شکر لااقل بخیر گذشته و نتوانسته به هدف شومش برسد و نهادهای حمایتی اگر کاری بتوانند برای این زن و شوهر بسیار موثر و التیام بخش خواهد بود
علی الحساب مجازات مرد متعرض را جزای نقدی سنگین به نفع قربانی تعیین کنند تا لااقل این زوج به پولی برسند و تغییر مکان دهند