?>
تاریخ انتشار : چهارشنبه 8 شهریور 1402 - 21:37
کد خبر : 21863

آرش مرا تنها گذاشت دنیا بر سرم خراب شد / با تیغ رگ دستم را زدم

آرش مرا تنها گذاشت دنیا بر سرم خراب شد / با تیغ رگ دستم را زدم

خودکشی کردم چون نه خانواده ای داشتم که درآن احساس آرامش داشته باشم و نه کسی بود که بتوانم مشکلاتم را به او بگویم وقتی آرش مرا تنها گذاشت دنیا بر سرم خراب شد و با تیغ رگ دستم را زدم تا تمام این بدبختی ها تمام شود. سارینا دختری ۱۷ ساله با اندامی متوسط،

خودکشی کردم چون نه خانواده ای داشتم که درآن احساس آرامش داشته باشم و نه کسی بود که بتوانم مشکلاتم را به او بگویم وقتی آرش مرا تنها گذاشت دنیا بر سرم خراب شد و با تیغ رگ دستم را زدم تا تمام این بدبختی ها تمام شود.

سارینا دختری ۱۷ ساله با اندامی متوسط، چهره گندمگون و بسیار افسرده و غمگین، روی صندلی نشست سرش را پایین انداخته بود و تاب حرف زدن نداشت بعد از چند دقیقه پس از نوشیدن جرعه ای آب گفت: همیشه شاهد نزاع و درگیری پدر و مادرم بودم  و بر سر هر چیزی با هم مشاجره داشتند.

پدرم اعتیاد دارد و همیشه بخاطر ندادن خرجی و تامین مایحتاج زندگیمان با مادرم مشاجره داشت مدام مادرم را کتک می زد و چندین بار به خاطر همین  مادرم دست به شکایت زده و تصمیم به جدایی گرفت ولی با وساطت اقوام ،مجددا زندگی را ادامه داد ولی همیشه غر می زد و به هیچ عنوان از زندگی با پدرم رضایت نداشت.

از مشاجره و دعواهای پدر و مادرم خسته شدم پدرم تنها مادرم را کتک نمی زد بلکه به بهانه های مختلف من و خواهرانم را نیز کتک می زد، حتی یکبار چنان مرا کتک زد که دستم شکست و کارم به بیمارستان کشید، حتی گاهی با اشیاء تیز مثل چاقو به ما حمله می کرد، بخاطر مصرف شیشه به مادرم شک داشت و تهمت های ناروا به اومی زد و فحاشی می کرد ۸ ماه پیش در راه مدرسه با پسری به نام آرش دوست شدم و باهم ارتباط داشتیم و مرتب همدیگر را می دیدیم و با هم تلفنی صحبت می کردیم و چت می کردیم و من که از اوضاع نابسامان خانواده به ستوه آمده بودم بسیار به او وابسته شده بودم و بیشتر اوقاتم را با آرش می گذراندم و ناراحتی ها و فشارهای عصبی ام را با وقت گذرانی با او به نوعی رفع می کردم ،هر چند که هراز چند گاهی من و آرش نیز سر مسائلی با هم مشاجره داشتیم ولی تا زمانی که با او بودم ناراحتی هایم را فراموش میکردم ولی رفته رفته آرش از اوضاع پدر و خانواده نابسامانم که سعی می کردم از او پنهان کنم مطلع شد و رابطه اش را با من به بهانه های مختلف قطع کرد و متوجه شدم که با یکی از همکلاسی هایم رابطه دارد.

برادر کُشی به خاطر یک زن /او را دوست نداشتم!

من که از شنیدن این موضوع مطلع شدم به سراغ آن همکلاسیم رفتم و کار به کتک و کتک کاری کشید و خانواده ها مطلع شدند و خلاصه با وساطت مدیر و ناظم و یکی از معلم ها دعوای ما فیصله پیدا کرد ،اما دیگر رابطه ای بین من و آرش نبود و از انجایی که شدیداً به وی وابسته شده بودم و نیز از آنجایی که وقتی با او صحبت می کردم تمام ناراحتی هایم را فراموش میکردم،وقتی مرا ترک کرد دنیا رو سرم خراب شد و زندگی برایم بی معنا شده بود و دست به خودکشی زدم و با تیغ رگ دستم را زدم که خودکشی ام ناموفق بود…

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.