?>
تاریخ انتشار : سه شنبه 21 شهریور 1402 - 9:11
کد خبر : 2507

ماجرای هولناک منفورترین پدر ایران که دخترانش را اجاره می داد

ماجرای هولناک منفورترین پدر ایران که دخترانش را اجاره می داد
اعتیاد هر بلایی که بخواهد بر سر انسان می آورد حتی غیرتش را از او می گیرد

سرویس حوادث چمدون ،زن در حالی که از شدت بغض و ناراحتی نمی توانست به راحتی صحبت کند از مصیبت هایش گفت ؛از روزی که همسر پولدارم همه دارایی ها و املاک را فروخت تا موادمخدر صنعتی تهیه کند، سرنوشت کودکانم نیز تغییر کرد، به گونه ای که او دخترانم را به گدایی وامی‌داشت یا برای درآمدزایی به افرادی اجاره می داد که از آن ها برای گدایی استفاده می کردندزن ۳۷ ساله با بیان این که همسرم برای مخارج اعتیادش، دخترانم را مجبور به گدایی می کند، در حالی که به شدت اشک می ریخت درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من و خانواده‌ام اهل کشور افغانستان هستیم ولی من در مشهد بزرگ شدم و تا مقطع دیپلم تحصیل کردم. پدرم کفاش بود و دیگر اعضای خانواده نیز در کنار مادرم مشغول خیاطی در منزل بودیم و تنها یکی از برادرانم به پدرم در امور کفاشی کمک می کرد.

با آن که مجوز اقامت در ایران را نداشتیم و شناسنامه هم نگرفته بودیم ولی در مدارس ثبت نام می شدیم و از بسیاری امکانات رفاهی بهره می بردیم. بالاخره هنگامی که تحصیلاتم در مقطع دیپلم به پایان رسید، یکی از اقوام دورمان که در افغانستان اقامت داشت مرا برای پسرش خواستگاری کرد اما من هیچ گاه او و پسرش (ابوطالب) را ندیده بودم ولی پدرم می گفت  پدر ابوطالب مردی با نفوذ است که با بسیاری از مسئولان رده بالای افغانستان و تا حد ریاست جمهوری ارتباط دارد.

«ابوطالب» بعد از دیپلم به کشور آلمان رفته بود تا در آن جا به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهد ولی برای کسب درآمد در آن کشور، رستوران های زنجیره ای راه اندازی کرده بود و اوضاع مالی بسیار خوبی داشت.

ترانه علیدوستی و رونمایی از دخترش در وضعیتی نامناسب

 

من هم که این شرایط و وضعیت را از زبان اطرافیانم می شنیدم خیلی برای ازدواج با ابوطالب مشتاق شدم و بدین ترتیب با برقراری تماس تصویری با آلمان من و ابوطالب با هم صحبت کردیم و به همین طریق   با خطبه عقد اینترنتی، به او «بله» گفتم. قرار بود «ابوطالب» امور اداری اقامت من در آلمان را هم انجام دهد و بعد از ۵ سال که برایم اقامت رسمی گرفت من هم برای زندگی مشترک به آلمان بروم اما هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که به طور ناگهانی «ابوطالب» آلمان را رها کرد وبه مشهد آمد. او با پولی که پدرش به او داد یک رستوران در مشهد به راه انداخت و ما زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

 

در یکی دو سال اول زندگی خوبی داشتیم و من هم راضی بودم اما آرام آرام دوستان ناباب اطراف شوهرم را گرفتند و او را به منجلاب موادمخدر کشاندند. حالا دیگر «ابوطالب» مانند سابق نبود و هیچ توجهی به من نداشت درحالی که من صاحب دو دختر خردسال شده بودم او شب ها را به منزل نمی آمد و بیشتر اوقاتش را با دوستانش می گذراند.

بهنوش بختیاری با آرایش و ظاهری کاملا متفاوت با گذشته در بندرعباس + عکس

جمال با کمال آشا محرابی رو‌عمرا بتونی بشناسی !رنگ موی بنفش !؟

کم کم رستوران هم مشتریانش را از دست می داد و شوهرم تا لنگ ظهر در خانه می خوابید، من هم که پسرم را باردار بودم، به ناچار باید استراحت می کردم تامشکلی برای جنینم پیش نیاید. خلاصه کار به جایی رسید که شوهرم خودرو و خانه را برای تهیه موادمخدر صنعتی (شیشه و کریستال) فروخت و ما به مستاجری روی آوردیم. هرچه برای پدر «ابوطالب» وضعیت اسفبار او را بیان می کردم نه تنها توجهی نداشت بلکه مرا متهم به دروغ گویی و زیاده خواهی می کرد.

بالاخره آن ها زمانی حقیقت موضوع را دریافتند که دیگر «ابوطالب» رستوران را هم فروخت و پول آن را برای تهیه موادمخدر هزینه کرد. پدر او تا این زمان بر این تصور بود که پسرش منزل را برای گسترش رستوران و راه اندازی رستوران های زنجیره ای در مشهد فروخته است اما پس از آن او را طرد کرد و دیگر به خانه‌اش راه نمی‌داد.

در این اوضاع آشفته من مجبور شدم در خانه به خیاطی بپردازم تا هزینه های زندگی‌مان تامین شود ولی ابوطالب از همین درآمد اندک من هم نمی گذشت و با کتک کاری و فحاشی همه درآمدم را می گرفت و صرف خرید موادمخدر می کرد. التماس‌ها و گریه‌های من برای ترک اعتیادش نیز هیچ فایده ای نداشت. او هر روز جنجال و آبروریزی می کرد تا من مبلغی را برای تهیه شیشه به او بدهم. خلاصه کار به جایی رسید که دو دختر ۱۲ و ۹ ساله ام را با خودش به بیرون از منزل می برد و آن ها را مجبور می کرد   در سر چهارراه ها از رانندگان پشت چراغ قرمز گدایی کنند.

هر روز با خروج فرزندانم از منزل من هم کنار اتاق می نشستم و فقط اشک می ریختم تا آن ها به خانه بازگردند! اما همسرم به این کار هم بسنده نمی کرد  و به این دلیل که خودش نمی توانست با آن ها بیرون برود به ناچار دو دخترم را به افرادی اجاره می داد که از کودکان برای «گدایی» سوء استفاده می کردند.

حالا دیگر در خانه می نشست و فقط پول اجاره دخترانم را می گرفت و موادمخدر می خرید.

در نهایت قصد داشت تا پسر ۷ ساله ام را هم به گدایی وادار کند و برای درآمد بیشتر او را نیز اجاره بدهد! به همین دلیل مقاومت کردم که او دوباره مرا زیر مشت و لگد گرفت و از خانه بیرون انداخت. حالا هم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید که از این وضعیت نجات یابم و… .

 

برچسب ها : ، ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.