?>
تاریخ انتشار : چهارشنبه 22 شهریور 1402 - 15:42
کد خبر : 3516

وقتی میترا حامله شد منوچهر طلاقش داد

وقتی میترا حامله شد منوچهر طلاقش داد
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه افشای ناگهانی بارداری لیدا آغاز جهنم شد

سرویس حوادث چمدون ،مرد در حالی که به سیگارش یک پک عمیق زد گفت :زنم پا به ماه بود که انتقالی ام به تهران صادر شد و علیرغم میل باطنی مجبور شدم همسرم را خانه پدرش بگذارم و خانه ای در تهران اجاره کنم .

خیلی زود آپارتمان مناسبی پیدا کردم و اسباب و اثاثیه را بار ماشین کردم و در تهران مستقر شدم .وضعیت جسمی همسرم طوری نبود که تهران بیاد و با مشورت خانواده اش تصمیم گرفتیم تا زمان زایمان شهرستان بماند و من هم هر زمان که فرصت می شد سری به او می زدم .

blank

ماجرا از اینجا شروع شد که یک روز متوجه شدم که سقف آشپزخانه نم زده و چکه می کند و احتمال دادم که مربوط به شکستگی لوله طبقه ی بالا باشد.رفتم و زنگ‌ در را زدم ،یک خانم جوان و زیبا در را باز کرد و اعتراف می کنم همان لحظه با دیدنش غافلگیر شدم ،به زحمت خودم رو جمع و جور کردم و جریان نم سقف آشپزخانه را توضیح دادم ،زن همسایه هم توضیح داد که چون همسرش در یکی از شهرهای جنوبی مامور است و تنها زندگی می کند فردا به برادرش می سپارد که تعمیرکاری برای بررسی موضوع بیاورد .

blank

نمی دانم چرا با دیدن زن همسایه حالم عوض شد و اون شب تا صبح به او فکر می کردم ،غروب روز بعد وقتی به منزل برگشتم دیدم وضعیت سقف بدتر شده است و من هم بدم نمی آمد به این بهانه به زن همسایه سری بزنم .

مرد شکست خورده در حالی که فیلتر سیگارش را له می کرد ادامه داد :سرتان را درد نیارم نم سقف باعث شد که من هم قلبم نم بزند و این رفت و آمدها پایه گذار یک رابطه سیاه بود .

منوچهر شوهر زن همسایه هر سه ماه یک مرتبه می آمد و من هم در مدت  دوماهی که با زایمان همسرم فاصله داشتم فرصت کافی برای ادامه این رابطه سیاه داشتم .

روزها می گذشت و من و میترا اکثر شب ها را با هم می گذراندیم تا اینکه من برای زایمان همسرم  پانزده روز مرخصی گرفتم و به شهرستان رفتم .

دخترم به دنیا اومد و به همراه همسرم به تهران برگشتیم و حضور همسر و دخترم باعث می شد که نتوانیم مثل قبل رابطه مان را ادامه بدهیم و من گهگاهی صبح ها قبل از اداره یک ساعتی طبقه بالا می رفتم و …

عذاب الهی از آنجا نازل شد که منوچهر از ماموریت برگشته بود و یک شب وقتی با همسرش بیرون بودن حال همسرش به هم می خورد و او را به بیمارستان می برد و آزمایش ها مشخص می کند که همسرش حامله است و خودتان حدس بزنید که چه اتفاقاتی افتاد .

منوچهر زنش را طلاق داد و من هم مجبور شدم مخفیانه با لیدا ازدواج کنم و حالا صاحب یک دختر و یک پسر بودم ،اما ماجرا آنطور که سعی کردم پیش نرفت و همسرم متوجه ماجرا شد و پس از چند ماه درگیری و دادگاه و پاسگاه رفتن طلاق گرفت و رفت و لیدا هم بعد از این ماجرا به کلی عوض شد و مهریه سنگین اش را اجرا گذاشت و تمام زندگی من در کمتر از یک سال تبدیل به جهنم شد .

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.