?>
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 آبان 1402 - 21:56
کد خبر : 26019

۴ روایت عجیب و شگفت انگیز آدم ربایی بیگانگان بر روی زمین

۴ روایت عجیب و شگفت انگیز آدم ربایی بیگانگان بر روی زمین

داستان آدم ربایی توسط بیگانگان و فضایی ها همیشه جذاب و خواندنی بوده است اما از افسانه تا واقعیت چقدر فاصله وجود دارد ؟

حوادث تماس با موجوداتی که ادعا می شود از سیارات دیگر هستند، پدیده ای است که در توصیف قرن بیستم نقش داشته است. برای بسیاری از شکاکان، این داستان ها چیزی نیست جز نتیجه شارلاتان هایی که به دنبال جلب توجه هستند، اما برای بسیاری دیگر، این داستان ها به طور گسترده ای واقعی هستند.

در اینجا ۴ مورد از جالب ترین و معروف ترین آدم ربایی های موجودات فضایی را از بین آدم ربایی های شوم بیگانه، آزمایش های پزشکی و رابطه جنسی فرازمینی معرفی می کنیم.

 

۱. بتی و بارنی هیل

بتی و بارنی
بتی و بارنی هیل، از Bettmann / Getty Images، از طریق SyFy

 

اولین حادثه ربوده شدن بیگانه در ایالات متحده در ۱۹ سپتامبر ۱۹۶۱ در بخش روستایی نیوهمپشایر اتفاق افتاد. بتی و بارنی هیل شبانه از تعطیلات در مونترال و آبشار نیاگارا با ماشین برمی گشتند.

 

در حالی که بارنی در حال رانندگی بود، بتی متوجه نوری در آسمان شد که شبیه یک ستاره در حال تیراندازی بود اما به طور نامنظم از جمله به صورت عمودی حرکت می کرد. او از شوهرش خواست تا ماشین را متوقف کند و آنها در یک مکان پیک نیک در نزدیکی کوه دوقلو ایستادند. سگشان، دلسی، همراه آنها بود.

هر  دو از وسیله نقلیه خود خارج شدند و با دوربین دوچشمی خود به نوبت به شی نگاه کردند که به وضوح قابل مشاهده بود و در روی ماه حرکت می کرد. خواهر بتی ادعا کرده بود که قبلاً بشقاب پرنده ای را دیده است ، بنابراین بتی مطمئن بود که این همان چیزی است که او مشاهده می کند. بارنی اما قانع نشد. او فکر می کرد این یک هواپیمای تجاری است تا اینکه به سرعت تغییر جهت داد و به سمت آنها حرکت کرد. او متوجه شد که هیچ راهی وجود ندارد که می تواند یک هواپیما باشد.

آنها دوباره سوار ماشین خود شدند و به آرامی حرکت کردند و شیء را به آرامی پایین آمدند و بر فراز منطقه اطراف پرواز کردند. بتی ادعا کرد که این کشتی بیشتر از ۶۰ فوت است و به نظر می رسد در حال چرخش باشد.

ناگهان کاردستی به سمت بتی و بارنی زوم شد. آنها ماشین را متوقف کردند و بارنی پیاده شد. کاردستی نزدیک بود و بارنی می‌توانست چهره‌ها را از پنجره‌ها ببیند. یکی از موجودات این پیام را اعلام کرد: «همانجایی که هستی بمان و به نگاه کردن ادامه بده». این یکی از آخرین چیزهایی بود که بتی و بارنی در آن شب به خاطر داشتند.

blank

 

وقتی از خواب بیدار شدند، احساس ناراحتی کردند و می دانستند که اتفاقی افتاده است، اما خاطراتشان ناپدید شده بود. وقتی به خانه رسیدند متوجه شدند ساعت هایشان از کار افتاده است. کفش های بارنی خراشیده شده بود و لباس بتی پاره شده بود و پودر صورتی عجیبی روی آن بود.

 

چند روز بعد، بتی شروع به دیدن رویاهایی کرد که در آن مردان خاکستری کوتاه قد با کت و شلوار آبی و کلاه کادتی به سبک نظامی او و همسرش را متوقف کردند و آنها را به جنگل بردند. او در رویاهای خود به یاد می آورد که در حالت خلسه بوده است.

بعداً، بارنی و بتی جلسات هیپنوتیزم را پشت سر گذاشتند تا خاطرات از دست رفته خود را به دست آورند. بارنی به یاد می آورد که به او گفته شده بود چشمانش را ببندد و او را در حالت خلسه قرار دادند. او به یاد آورد که موجوداتی به زبان عجیبی زمزمه می کردند اما از طریق تله پاتی با او ارتباط برقرار می کردند و به او می گفتند نترس.

 

جلسات هیپنوتیزم بتی نشان داد که خاطرات او با خاطرات بارنی منطبق است، اما آنها کمی با رویاهای او متفاوت بودند، به طور کلی در جزئیات جزئی مانند ظاهر بازدیدکنندگان، فناوری روی سفینه فضایی و ترتیب رویدادها. بتی از خاطرات خود یک “نقشه ستاره ای” ترسیم کرد که بعدها مشخص شد که به منظومه ستاره ای زتا رتیکولی اشاره می کند .

۲.آنتونیو ویلاس

blank

در ۱۶ اکتبر ۱۹۵۷، آنتونیو ویلاس بواس ۲۳ ساله در حالی که شبانه در مزرعه خانوادگی خود در برزیل کار می کرد، ادعا کرد که توسط فرازمینی ها ربوده شده است. او گفت که یک کاردستی تخم‌مرغی شکل بزرگ با گنبدی در بالای آن دید که یک چراغ قرمز چرخان داشت.

 

کشتی با دراز کردن سه پا فرود آمد و پس از آن چندین موجود ۵ فوتی از کشتی پیاده شدند. آنتونیو سعی کرد با تراکتور خود فرار کند، اما موتور از بین رفت و او پیاده ادامه داد. او در نهایت توسط این موجودات اسیر شد که لباس های سرپوش خاکستری و کلاه ایمنی به سر داشتند. او را سوار کشتی آنها کردند و سپس کلاه خود را از سر برداشتند. آنها چشمان آبی کوچکی داشتند و از طریق یک سری غرغرهای حیوانی با هم ارتباط برقرار می کردند.

هنگامی که سوار کشتی شد، آنتونیو برهنه شد و با ژل پوشانده شد. او را از طریق درگاهی که با نمادهای قرمز تزئین شده بود، به اتاق بزرگی نیمه دایره هدایت کردند. آنتونیو بعدها توانست این نمادها را با وضوح کامل به یاد بیاورد. سپس موجودات از چانه او نمونه خون گرفتند و سپس او را به اتاق سوم منتقل کردند، جایی که نیم ساعت تنها ماند. گازی به اتاق پمپاژ شد که باعث شد آنتونیو احساس تهوع کند. پس از کاهش این دوره تهوع، درهای اتاق باز شد و یک زن بیگانه برهنه از همان گونه به او پیوست. آنتونیو به یاد می آورد که با موهای بلوند پلاتینیوم و موهای شرمگاهی قرمز بسیار جذاب بود. او چانه ای نوک تیز و چشمان گربه مانند داشت. آنتونیو جذابیت شدیدی نسبت به این زن احساس کرد و آنها با هم رابطه برقرار کردند که به جای بوسیدن او، چانه او را نیش زد.

بعد از عمل جنسی، زن لبخند زد، دستی به شکمش زد و قبل از رفتن به سمت بالا اشاره کرد.

آنتونیو لباس‌هایش را پس دادند و قبل از اسکورت در کشتی نشان داده شد. وقتی آنتونیو به خانه رسید، متوجه شد که چهار ساعت گذشته است.

یک معاینه پزشکی پس از بیان این ادعاها توسط آنتونیو نشان داد که او از دوز خفیف بیماری تشعشع رنج می برد..

۳.کالوین پارکر و چارلز هیکسون

blank

در ۱۱ اکتبر ۱۹۷۳، کالوین پارکر و چارلز هیکسون در حال ماهیگیری در سواحل رودخانه پاسکاگولا در می سی سی پی بودند که پارکر توسط نورهای آبی که از سطح آب منعکس می شد پرت شد. در ابتدا تصور می‌کردند که این چراغ‌های یک ماشین پلیس است، این دو مرد در عوض مورد ربوده شدن یک بیگانه قرار می‌گیرند.

 

دو ماهیگیر به بالا نگاه کردند و هواپیمای بزرگی به شکل فوتبال را دیدند که از ابرها پایین آمد. به جز صدای خش خش صدایی نداشت. سفینه بالای سر آنها معلق شد و سه موجود ظاهر شدند که در هوا شناور بودند و به سمت پارکر و هیکسون حرکت می کردند. پارکر این موجودات را دارای انبر برای دست ها و شکاف هایی شبیه روباتیک برای دهان توصیف کرد. یکی بدون گردن و خاکستری بود، در حالی که به نظر می رسید دو نفر دیگر شکل های زنانه تری داشتند.

 

موجودات انبر خود را دور گردن دو ماهیگیر پیچیدند، اما آن دو مرد مقابله نکردند. پارکر احساس بی حسی و بدون هیچ ترسی را بازگو می کند. او در حالت خلسه مانندی بود و این دو مرد را سوار سفینه فضایی کردند و در آنجا آزمایش کردند.

 

هیکسون ماشین بزرگی را به یاد می آورد که شبیه یک چشم غول پیکر بود که روی بدنش حرکت می کرد و موجوداتی با قد پنج فوتی او را احاطه کرده بودند.

blank

دو ماهیگیر بعداً خود را در ساحل رودخانه یافتند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. آنها به پلیس رفتند و داستان خود را گفتند. کاپیتان رایدر آنها را باور نکرد و پس از مصاحبه آنها را با یک دستگاه ضبط مخفی در اتاق بازجویی رها کرد به این امید که یکی از آنها مدرکی مبنی بر دروغ بودن کل ماجرا را بشنود، اما مکالمه ای که بین دو مرد اتفاق افتاد. به ادعای آنها اعتبار بخشید.
هیکسون به پارکر گفت: «عیسی مسیح، خدا رحمت کند، فکر می‌کردم به اندازه کافی از جهنم روی این زمین گذر کرده‌ام، و حالا باید از چنین چیزی بگذرم، اما آنها می‌توانند، می‌دانی، حدس می‌زنم که بگذرند. آنها، خوب، آنها می توانستند به ما آسیب برسانند، پسر. استفاده داشتند. آنها می توانستند هر کاری با ما انجام دهند.»
 

پارکر پاسخ داد: “من فقط می خواهم همین الان گریه کنم، چه بد لعنتی است که هیچ کس ما را باور نمی کند.

برای چندین دهه، آن دو در مورد این رویداد صحبت نمی کردند، اما پس از مرگ هیکسون در سال ۲۰۱۱، پارکر کتابی نوشت که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. از آن زمان، افراد دیگری که در آن منطقه زندگی می کردند، مطرح کردند و گفتند که آنها نیز دیده اند. یک بشقاب پرنده آن شب

 

۴. تراویس والتون

blank

تراویس والتون، کارگر جنگلداری آمریکایی، در ۵ نوامبر ۱۹۷۵، زمانی که در جنگل ملی آپاچی سیتگریوز در آریزونا مشغول به کار بود، ناپدید شد.

 

تراویس به همراه شش نفر از همکارانش سوار بر کامیونی بودند که در فاصله ۱۱۰ فوتی (۳۴ متری) شیئی نعلبکی شکل را مشاهده کردند. تراویس خودرو را پیاده کرد و برای بررسی این ناهنجاری رفت. یک پرتو نور از کشتی پرتاب شد و والتون را بیهوش کرد و همکارانش با وحشت از آنجا دور شد.

والتون ادعا کرد که در یک اتاق بیمارستان مانند از خواب بیدار شده و توسط سه موجود کوتاه قد و طاس زیر نظر گرفته شده است. او با آنها جنگید تا اینکه سه نفر او را مهار کردند و یک ماسک پلاستیکی شفاف روی صورتش گذاشتند. او هوشیاری خود را از دست داد و چیز بعدی که به یاد آورد این بود که پنج روز بعد در یک بزرگراه راه می رفت و نگاهی اجمالی به فضاپیما در حالی که در آسمان ناپدید می شد را دید.

 

همه همکاران تراویس والتون در تست های پلی گرافی شرکت کردند و به جز یک نتیجه غیرقطعی، همه آنها قبول شدند.

در سال ۱۹۷۸، والتون The Walton Experience را نوشت ، کتابی که جزئیات ادعاهای خود را شرح می دهد و بعداً در فیلم آتش در آسمان (۱۹۹۳) اقتباس شد. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و همچنان یکی از محبوب ترین فیلم های مربوط به آدم ربایی بیگانگان است.

blank

والتون گاهی در همایش های بشقاب پرنده ها ظاهر می شود و میزبان کنفرانس بشقاب پرنده خود در آریزونا است.

در حالی که این داستان‌های آدم ربایی بیگانه‌ها ممکن است جذاب باشد و توجه عمومی و رسانه‌ای زیادی را به خود جلب کرده باشد، آنها شکاکان زیادی دارند که ادعا می‌کنند این ادعاها، از جمله موارد دیگر، قسمت‌هایی هستند که برای پوشش آسیب‌های روانی، نمونه‌هایی از توجه‌جویی، یا صرفاً راه‌هایی ساخته شده‌اند. پول درآوردن.

 

به هر حال، این داستان ها معروف شده اند و علاقه ما را به تحقیق در مورد بیگانگان و آدم ربایی بشقاب پرنده ها برانگیخته اند. شاید یک روز، ما حقیقت را در مورد برخورد با بیگانگان بدانیم، اما تا آن زمان، آنها یک راز باقی می مانند.

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.