آن جا بود که فهمیدم همسرم بیشتر از من به فرانک توجه دارد تا…
او به هر بهانه ای من را وادار کرد تا با دوباره با فرانک آشتی کنم و با او به مسافرت برویم
او به هر بهانه ای من را وادار کرد تا با دوباره با فرانک آشتی کنم و با او به مسافرت برویم
هنوز هم باورم نمی شود که چطور با دستان خودم زندگی ام را به آتش کشاندم
رزیتای نگون بخت در آن دست نوشته از مصیبتی که بر سرش آمده بود نوشته بود ! کلمه به کلمه آن توشته ها قلب خانواده اش را به آتش کشید .
زن ۲۷ساله که برای حل مشکلش وارد کلانتری امام رضا(ع) مشهد شده بود با بیان این که از شدت سرخوردگی و افسردگی دیگر روابط عاطفی بین من و همسرم کم رنگ شده است به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: هنوز دختری نوجوان بودم که به پسرعمویم علاقه مند شدم . خانواده هایمان نیز خیلی
هر دوی ما خواهان این رابطه سیاه بودیم
زن ۲۷سالهای برای چاره جویی درباره رفتارهای غیرمتعارف و بیشرمانه همسرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بیبند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بیسواد بود که به سختی میتوانست هزینههای زندگی خانواده ۵ نفرهاش را تامین کند. به
مرد ۴۰ ساله با بیان این که «رفتارهای خیانت آمیز روح و روانم را در آتش عذاب وجدان می سوزاند» به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: وقتی تحصیلات دانشگاهیام به پایان رسید، مدتی را بیکار و سرگردان بودم تا این که بالاخره به استخدام یک شرکت خصوصی درآمدم و به صورت قراردادی مشغول کار
نظافتچی یک شرکت که به اتهام رابطه پنهانی متهم شد از ماجرای خودش می گوید . زن جوانی که با یکی از مدیران شرکت محل کارش پنهانی ازدواج کرده اتهام رابطه نامشروع را انکار میکند. حوادث چمدون ،نیلوفر سالها در یک شرکت نظافتچی بود. او که زنی جوان است یک سال قبل شرکت را ترک
زن ۲۴ سالهای درباره سرگذشت خود گفت: تا مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه دادم اما پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و به همین خاطر هم از زندگی ساده و محقرانهای برخوردار بودیم. هنوز به سن نوجوانی نرسیده بودم که پدرم فوت کرد و مادرم با کارگری در زمینهای کشاورزی، من و خواهرم را زیر بال
چند روز قبل مرد جوانی که مدیر عامل یک کارخانه فولاد بود در حال خروج از کارخانهاش ناگهان یک خودروی آمبولانس خصوصی را دید که وارد محوطه کارخانه شد. سرویس حوادث سایت چمدون ،سپس چند مرد از آمبولانس بیرون آمدند و با تهدید و زور مرد کارخانه دار را سوار آمبولانس کردند و به راه