?>
تاریخ انتشار : یکشنبه 8 مرداد 1402 - 23:56
کد خبر : 19011

زن جوان چگونه قربانی هوسرانی مرد رمال ۶۰ ساله شد

زن جوان چگونه قربانی هوسرانی مرد رمال ۶۰ ساله شد

زن ۳۰ ساله ای درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: زندگی خوبی داشتم، ۵ سال قبل وقتی پسرم به دنیا آمد دیگر هیچ کمبودی را احساس نمی کردم به طوری که با هر لبخند فرزندم جانی دوباره می گرفتم و آن قدر بر چهره زیبایش بوسه می زدم که خودم خسته می شدم اما من

زن ۳۰ ساله ای درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: زندگی خوبی داشتم، ۵ سال قبل وقتی پسرم به دنیا آمد دیگر هیچ کمبودی را احساس نمی کردم به طوری که با هر لبخند فرزندم جانی دوباره می گرفتم و آن قدر بر چهره زیبایش بوسه می زدم که خودم خسته می شدم اما من هم مانند بسیاری از خانواده ها، برخی اوقات با همسرم به مشاجره می پرداختم.

blank

 آرام آرام همین جر و بحث های جزئی به موضوع اساسی و مشکلات حاد خانوادگی تبدیل شد، دوست نداشتم کسی به خواسته هایم بی توجهی کند ولی ناسازگاری ها و مشاجره های ما هر روز شدت می گرفت تا این که روزی ماجرای مشکلات خانوادگی ام را برای یکی از دوستان نزدیکم بازگو کردم اما ای کاش زبانم در دهان نمی چرخید و اسرار زندگی خصوصی ام را به درد دل نمی نشستم.

آن روز وقتی سیر تا پیاز مشکلاتم را برای «فریده» گفتم، او مرا به یک «رمال» معرفی کرد که «نسخه هایش دشمنان را به یکدیگر پیوند می دهد!» او که مدعی بود رمال ۶۰ ساله تاکنون گره مشکلات خانوادگی بسیاری را با وردهای شفابخش گشوده است، پیشنهاد کرد که به آن مرد «رمال» شک نکنم و مشکلاتم را برایش بازگو کنم.

زن جوان : رحمان به زور من را داخل خودرو انداخت و…

این بود که راهی خانه آن مرد حیله گر شدم.

زن جوان که دیگر اشک هایش پهنای صورتش را پوشانده بود، با بغضی ترکیده و در میان گریه ادامه داد: آن روز پول زیادی به مرد رمال دادم و او هم با بیان این که وردها و نوشته هایش تضمینی است پای درد دل هایم نشست و بعد هم گفت: بقیه اش را خودم فهمیدم! سپس از من خواست یک جلسه دیگر هم نزد او بروم! از سوی دیگر نه تنها هیچ گرهی از مشکلات زندگی من باز نشد بلکه رفتارها و مشاجره های من با همسرم شدیدتر شد به همین دلیل چند روز بعد، پسر ۳ ساله ام را نزد دوستم گذاشتم و این بار خودم به تنهایی عازم منزل آن مرد شیاد شدم که ای کاش پایم می شکست و قدم در آن «جهنم تباهی» نمی گذاشتم.

 

خلاصه زمانی به خود آمدم که پسرم را رها کرده و از شوهرم طلاق گرفته بودم. عزیزترین موجود زندگی ام را در ۳ سالگی اش به فراموشی سپردم و به عقد موقت مرد ۶۰ ساله رمال درآمدم! زندگی شیرینم را از دست دادم و از دو سال قبل همراه و همدم رمال شدم. همه این اتفاقات در مدت کوتاهی رخ داد و من به دره نابودی سقوط کردم.

اکنون نیز حدود ۳ ماه است که از خانه آن مرد شیاد فرار کرده ام که زنان و دختران جوان را فریب می داد و زندگی آن ها را نیز مانند من به تباهی می کشاند. بعد از فرار به خانه مادرم رفتم چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم و دچار بیماری های روحی و روانی شده بودم.

وقتی می دیدم بسیاری از زنان فریب حیله گری و چرب زبانی های مرد ۶۰ ساله را می خورند و به خاطر سن و چهره ظاهری اش به او اعتماد می کنند، رنج می کشیدم چرا که می دانستم آن ها از درون این موجود کثیف اطلاعی ندارند و او نیز به راحتی از اعتماد آن ها سوء استفاده می کند به طوری که زندگی های زیادی را نابود کرده است و طعمه هایش به خاطر ترس از رسوایی و آبروریزی شکایت نمی کنند چرا که پای خودشان در میان است و چاره ای جز سکوت ندارند!

با این حال، از روزی که به خانه مادرم رفتم و باطن پلید رمالی های او را فاش کردم، خواهرش را فرستاد تا از من به اتهام سرقت اموالش شکایت کند. «سپیده» هم حکم جلب مرا گرفت و بدین ترتیب نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و …

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.