?>
تاریخ انتشار : چهارشنبه 22 شهریور 1402 - 15:38
کد خبر : 23008

با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را یک جا خوردم و سپس با تیغ خودزنی کردم تا جایی که …

با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را یک جا خوردم و سپس با تیغ خودزنی کردم تا جایی که …

دختر ۱۵ ساله درباره سرگذشت خود گفت: یک خواهر و ۲ برادر دارم و من آخرین فرزند خانواده هستم اما هیچ گاه مهر و محبتی را از سوی خانواده‌ام احساس نکرده ام به طوری که همواره تشنه ذره‌ای عشق و محبت بودم. ♨️او همان شب مرا به منزل خودشان دعوت کرد در حالیکه… درست هنگامی

دختر ۱۵ ساله درباره سرگذشت خود گفت: یک خواهر و ۲ برادر دارم و من آخرین فرزند خانواده هستم اما هیچ گاه مهر و محبتی را از سوی خانواده‌ام احساس نکرده ام به طوری که همواره تشنه ذره‌ای عشق و محبت بودم.

♨️او همان شب مرا به منزل خودشان دعوت کرد در حالیکه…

درست هنگامی که دوران خردسالی را می‌گذراندم درگیری‌ها بین مادر و پدر شیشه‌ای ام شدت گرفت تا جایی که بالاخره آستانه تحمل مادرم به سر رسید و از پدر معتادم جدا شد و از آن روز به بعد من دیگر پدرم را ندیدم.

از سوی دیگر مادرم هم مجبور بود برای تامین مخارج زندگی ۴ فرزندش شبانه روز در خانه‌های مردم کارگری کند تا اجاره منزل و هزینه‌های دیگر زندگی را بپردازد. در این شرایط هر ۲ برادرم که از من بزرگ تر بودند به دلیل رفاقت با برخی دوستان خلافکارشان به مصرف قرص‌های توهم زا روآوردند به طوری که مدام دچار توهم می‌شدند و من و خواهرم و حتی مادرم را با قمه تهدید می‌کردند تا برای آن ها مواد مخدر صنعتی تهیه کنیم!

♨️«ژینوس» با آرایش غلیظ و لباس‌های رنگی که انگار به مجلس عروسی می‌رود

زندگی با این فلاکت و بدبختی به همین جا ختم نشد و ما در حالی که با فقر و گرفتاری‌های مواد مخدر دست و پنجه نرم می‌کردیم ناگهان دستان مادرم در یک حادثه شکست و او خانه نشین شد.

در پی وقوع این حادثه، آزار و اذیت‌های برادرانم نیز شدت گرفت چرا که دیگر مادرم نمی‌توانست کار کند و آن ها برای گرفتن پول، من و خواهرم را کتک می‌زدند!

بالاخره مادرم مجبور شد من و خواهرم را تحویل بهزیستی بدهد و این گونه من و «الینا» برای مدتی در بهزیستی زندگی کردیم.

آن جا من عاشق یکی از پسران بهزیستی شدم ولی هیچ وقت نتوانستم عشقم را ابراز کنم. حدود ۲سال از این ماجرا گذشته بود که مادرم به عقد موقت مردی به نام «جاوید» درآمد.

او مردی خوش قلب و مهربان بود به همین دلیل هم بلافاصله به سراغ من و «الینا» آمد و ما را از بهزیستی به خانه خودش برد.

♨️دختر تن فروش مجازی که توسط پلیس دستگیر شد /ماجرا چه بود؟

«جاوید» من و خواهرم را به کلاس‌های هنری می‌فرستاد تا به قول او دخترانی ارزشمند و هنرمند بار بیاییم که در آینده محتاج کسی نباشیم!

خلاصه در شرایطی که روزگار خوبی را تجربه می‌کردیم ناپدری ام برای سفری ۱۰ روزه به کشور عراق رفت، در این شرایط برادرانم که چشم «جاوید» را دور دیده بودند دوباره آزار و اذیت‌های خودشان را شروع کردند و ما را برای گرفتن پول تحت فشار گذاشتند.

«الینا»که نمی‌توانست این وضعیت را تحمل کند از خانه فرار کرد ولی من نمی‌توانستم کاری انجام بدهم. آن ها باز هم مادرم را تهدید می‌کردند که من از شدت خشم و عصبانیت و با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را یک جا خوردم و سپس با تیغ خودزنی کردم تا جایی که حدود ۴۰ ضربه به دستانم زدم و بعد هم تیغ را ۴ بار روی صورتم کشیدم که خون زیادی جاری شد. مادرم که با دیدن این صحنه وحشت کرده بود سراسیمه با بهزیستی تماس گرفت ولی آن ها گفتند باید به کلانتری مراجعه کنیم تا مسیر قانونی پذیرش طی شود و…

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.