بعد از سالها منم شروع کردم به خیانت تا…
پرسش:شوهرم خیلی بهم بد کرد. اون تا تونست به من بیمهری کرد جدا خوابید رابطه نداشت. در حالیکه من تو شهر اون غریب و تنها بودم و بیگناه و نمیدونم فکرش پیش زندگی سابقش بود یا چی… بعد سالها منم شروع کردم به خیانت تا هم عصبانیتم تخلیه بشه هم تنهایی مرهم شه. از این
شوهرم خیلی بهم بد کرد. اون تا تونست به من بیمهری کرد جدا خوابید رابطه نداشت. در حالیکه من تو شهر اون غریب و تنها بودم و بیگناه و نمیدونم فکرش پیش زندگی سابقش بود یا چی… بعد سالها منم شروع کردم به خیانت تا هم عصبانیتم تخلیه بشه هم تنهایی مرهم شه. از این همه بیتفاوتیاش دلم گرفته. کاش میشد بگه بیا بس کنیم و شروع کنیم از الان. من چیکار کنم حالم خرابه؟
بعد از طلاق دوباره عاشق شوهرسابقم شدم که ازدواج کرده است
اجازه بدید بدون هیچ حاشیهای بزنیم به دل ماجرا: شما فرمودید ۱) بخاطر بیتفاوتی همسرتون، ۲) بخاطر پس زدنهاش، ۳) بخاطر احساس تنهایی در کنارش، رفته رفته در شما نسبت به ایشون خشمی تلمبار شد و در نهایت پاسخ به این خشم رو در خیانت دیدید. درسته؟ دوست خوبم، وقتی خشم رو سر جای درست، به شیوه درست و به اندازه درستش، ابراز نکنی مجبوری بعدا به روش غلط، با حجم زیاد، در شرایط نامساعد، بروزش بدی! که در این صورت به جای اینکه از احساس خشمت برای مراقبت از رابطهات استفاده کنی، ازش به عنوان راهی برای تنبیه خودت استفاده کردی.
چرا تنبیه؟ چون وقتی خشم رو به روش غلط و با حجم زیاد بروزش بدی، بعدش فقط شرمندگی برات میمونه! یعنی کاری میکنی که به جای اینکه طرف مقابلت شرمنده بیمهریش بشه، کاری میکنی که شرمنده یه آدم بیمهر بشی! به این کار ما روانشناسها میگیم میل به خودتنبیهی self sabotage! خود تنبیهی یعنی شرایط رو به گونهای پیش ببری که انگشت اتهام همیشه به سمت خودت نشونه گرفته بشه.
به نظر میاد خودتنبیهی از خصوصیات بارز شماست، کسی که میتونه اضطراب خیانت رو تاب بیاره، حتما میتونه اضطراب ایستادگی در برابر واکنشهای غلط همسرش، اضطراب بگو مگو پیرامون ساختن مسیر زندگیش، اضطراب مراجعه به روانشناس، اضطراب ناشی از تسلیم شدن و ناامیدن شدن و در نهایت اضطراب تموم شدن «بالغانه» رابطه رو تاب بیاره!
باور بفرمایید که عین حقیقت رو گفتم، فقط کسی که خودتنبیهی داشته باشه میتونه تصور کنه که به واسطه خیانت قراره به آرامش برسه، کسی که گزینه خیانت رو به بقیه گزینههای روی میز ترجیح میده، ممکنه خودآگاه به دنبال آرامش باشه ولی ناخودآگاه خودش رو در معرض کلی اتهام، تحقیر و توهین قرار داده! حالا آیا واقعا همسر شما مرد بیتفاوتی بوده؟
نمیدونم، ولی شما «بیتفاوت» بودید! بیتفاوت به تعهدتون، بیتفاوت به تبعات خیانتتون، بیتفاوت به وجه اجتماعی و خانوادگیتون و بیتفاوت به سرنوشت فرزندی که در این بستر عاطفی نامناسب، متولدش کردی! خب حالا باید چه کرد؟ به جای اینکه همسرت رو تنها مسبب شرایط بد فعلی بدونید، متوجه بشید که در بهترین حالت، شما دقیقا مشابه با همسرتونید، شما دقیقا همونطوری با احساساتتون تعامل کردید که ایشون با شما تعامل کرده!
به عنوان مثال، هر باری که ایشون شما رو پس زد، آغوشش رو از شما دریغ کرد و بهت کم لطفی کرد شما ازش خشمگین شدید ولی به جای تصمیم درست، واکنش بالغانه و اقدام شفاف در واکنش به احساستون، خشم رو در وجودتون پس زدید. شما دقیقا همون کاری رو با خودتون و احساساتتون کردید که از همسرتون بابت انجامش عصبانی هستی! بله، ایشون اگه بیتفاوت بوده، شما هم کم بیتفاوت نبودید!
ایشون همون اندازه در حق شما بیمهری کرده که شما در حق خودتون بیمهری کردی! بنابراین، امیدوارم از الان به بعد، به کمک یه رواندرمانگر سعی کنی انگشت اتهام رو از سمت همسرت برداری و به سمت همه اون خصوصیات مخربی ببری که مسبب حال خراب امروزت شدن، به کمک یه رواندرمانگر یاد بگیری از این به بعد نه نحوه تعامل با همسرت، بلکه نحوه تعامل با احساساتت رو یاد بگیری.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰