?>
در آغوش عشقم مست بودم که شوهرم از راه رسید /ارژنگ همه چیز را فهمید

در آغوش عشقم مست بودم که شوهرم از راه رسید /ارژنگ همه چیز را فهمید

سرویس حوادث چمدون ؛سال قبل پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را با «ارژنگ» آغاز کردم. او جوانی تحصیل کرده بود و اوضاع مالی خوبی داشت اما از غرور خاصی برخوردار بود و هر ماجرای کم اهمیتی را طوری تفسیر می‌کرد که انگار به او توهین شده است. خلاصه تنها مشکل زندگی من و

تمام مهریه ۸۰۰ سکه‌ام را از تو می‌گیرم تا متوجه بشوی سزای خیانت چیست؟

تمام مهریه ۸۰۰ سکه‌ام را از تو می‌گیرم تا متوجه بشوی سزای خیانت چیست؟

مردی جوان می‌گوید سوء ظن‌های همسرش غیرقابل تحمل است و به همین دلیل زوج جوان راهی دادگاه خانواده شدند. نخستین روزهای مهر بود و ترافیک صبحگاهی پایتخت بیشتر از قبل با اعصاب و روان رانندگان و مسافرانی که برای رسیدن به مقصد عجله داشتند بازی می‌کرد. در همین موقع یک تاکسی مقابل مجتمع قضایی خانواده

به بهانه استفاده از سرویس بهداشتی واردخانه ام شد و …

به بهانه استفاده از سرویس بهداشتی واردخانه ام شد و …

زن ۲۱ ساله گفت: پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و با کارگری مخارج خانواده را تامین می کرد به همین خاطر هم من در ۱۶ سالگی پای سفره عقد نشستم و با جوانی عصبی و معتاد ازدواج کردم. «قربان» بی جهت مرا کتک می زد و ناسزا می گفت ولی من همواره سکوت می کردم

او به من شک داشت /هر چه به او می گفتم من با کسی ارتباط ندارم، باور نمی کرد

او به من شک داشت /هر چه به او می گفتم من با کسی ارتباط ندارم، باور نمی کرد

زن ۲۳ ساله درباره سرگذشت خود گفت: اولین فرزند خانواده هستم وتا مقطع راهنمایی تحصیل کرده ام اما زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم با تاکید و اصرار پدرم پای سفره عقد نشستم. من و«فرزین» از همان روزهای آغازین زندگی مشترک در منزل پدر شوهرم ساکن شدیم و«فرزین» هم که به نجاری علاقه مند بود

دختر ۱۹ ساله :آن شب شوم اتفاقی رخ داد که سرنوشتم را به سیاهی کشید

دختر ۱۹ ساله :آن شب شوم اتفاقی رخ داد که سرنوشتم را به سیاهی کشید

دختر ۱۹ ساله گفت:در ۱۸ سالگی ام یکی از آشنایان دور پدرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگر چه من در خانواده ای پر از عشق و محبت بزرگ شده بودم و از نظر مالی نیز در میان اقشار متوسط جامعه قرار داشتیم، اما هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم و می خواستم زودتر ازدواج

ما نمی خواستیم پسرمان با زنی ازدواج کند که ۱۲ سال از خودش بزرگ تر است

ما نمی خواستیم پسرمان با زنی ازدواج کند که ۱۲ سال از خودش بزرگ تر است

زن ۴۴ ساله درباره سرگذشت خود گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن ها به قدری از اخلاق و کمالات «جاهد» سخن گفتند که من هم ندیده عاشق او شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. خیلی زود مراسم خواستگاری انجام شد و من

برای فرار از خانه تهمت زشتی به ناپدری آمد زدم غافل از اینکه …

برای فرار از خانه تهمت زشتی به ناپدری آمد زدم غافل از اینکه …

دختر ۲۰ ساله گفت: پدرم مردی خشن و عصبی بود و مادرم را کتک می‌زد به همین دلیل هم زمانی که من کودکی خردسال بودم آن ها از یکدیگر جدا شدند و مادرم سرپرستی مرا به عهده گرفت. بعد از آن مادرم در بخش خدمات و نظافتی یک شرکت خصوصی استخدام شد تا مخارج زندگی