?>
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 دی 1402 - 14:24
کد خبر : 7475

شوهرم می گفت با من همراه باش /اوایل معنی حرفش را نمی فهمیدم…

شوهرم می گفت با من همراه باش /اوایل معنی حرفش را نمی فهمیدم…
زن جوان توضیح می‌دهد چگونه رویای ازدواج با مردی ثروتمند زندگی او را تباه کرد

آنقدر سختی‌ها و مشکلات مالی خانواده‌ام را با همه وجود احساس کرده بودم که تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن با یک جوان پولدار ازدواج کنم تا زندگی راحتی داشته باشم، اما بعد از ۳ سال در حالی راضی به طلاق شدم که او چاقویی را زیر گلویم گذاشت و …

این مطلب را هم از دست نده 👇

زن ۲۰ ساله در حالی که مدعی بود شوهرش با توسل به نیرنگی وحشتناک او را به روز سیاه نشانده است و اکنون باید با تخلیه منزل مسکونی آواره شود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و با کارگری روزمزد، مخارج هفت فرزند قد و نیم قد را تامین می کرد. مادرم هم خانه دار بود و با قناعت و صرفه جویی زیاد در حالی چرخ های این زندگی فلاکت بار را به  گردش درمی آورد که من به هیچ وجه نمی توانستم نظاره گر این صحنه های تلخ باشم.

وقتی به زخم ها و پینه های دست های پدرم نگاه می کردم که چگونه برای کسب روزی حلال چنین رنج و درد جسمی را تحمل می کند، تار و پود وجودم به ارتعاش درمی آمد. به همین دلیل همواره در افکار و خیالاتم به این می اندیشیدم که باید با جوانی پولدار ازدواج کنم تا حداقل این سختی ها را احساس نکنم!

این مطالب را هم مطالعه کنید :👇

زمانی که وارد اتاق خواب شدم چیزی را دیدم که نباید می دیدم…

آن شب شوم در خانه تنها بودم که…

به همسرم گفتم این دوست تو آدم درستی به نظر نمی‌رسد اما او…

کاش آن شب به طور اتفاقی از خواب بیدار نمی شدم…

آن روزها در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم اما به دلیل اندام درشتی که داشتم خواستگاران زیادی به منزلمان می آمدند ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و به مادرم اصرار می کردم که این خواستگاران «آسمان جل» را به خانه راه ندهد چرا که به هیچ وجه با این گونه افراد ازدواج نخواهم کرد.

نصیحت های پدر و مادرم نیز بی فایده بود و من همواره بدبختی و فلاکت برای به دست آوردن مبلغی ناقابل را به رخ آن ها می کشیدم تا این که در سال سوم دبیرستان، یکی از همکلاسی هایم مرا به گوشه حیاط مدرسه برد و مرا برای پسرخاله اش خواستگاری کرد.

«سحر» مدعی بود پسرخاله اش در دوران نامزدی، همسرش را طلاق داده است و قصد ازدواج مجدد دارد. او طوری از خودروی چند میلیاردی او تعریف کرد که من ناخودآگاه هاج و واج ماندم و دیگر به ادامه حرف هایش توجهی نکردم.

خیلی عاشقانه به او گفتم «بگو به خواستگاری ام بیاید!» روز بعد پدرم به سرکار نرفت و مادرم نیز خانه را تمیز کرد و من منتظر «اردشیر» ماندم.

آن شب شوم در خانه تنها بودم که…

اوایل شب بود که او با  دسته گلی زیبا و بزرگ در حالی به خانه ما آمد که تا کمر مقابل پدرم خم شده بود! خواهر بزرگ ترم هنگامی که خودروی خارجی و گران قیمت «اردشیر» را  دید، لبخندی زد و گفت: خدا شانس بده! کاش شوهر من هم حداقل یک موتورسیکلت داشت ولی اکنون هر هفته باید برای ملاقات او به زندان بروم! چرا که در انتخابم دچار اشتباه شدم و…

 

خلاصه من در همان نگاه اول عاشق «اردشیر» شدم و او هم که جذب چهره زیبای من شده بود، در همان جلسه اول خواستگاری علاقه اش را ابراز کرد و این گونه فقط ۳ روز بعد پای سفره عقد نشستم و در حالی با او ازدواج کردم که گویی روی ابرهای آسمان قدم برمی داشتم! از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و از این که به آرزویم رسیده بودم، همه حرف ها و نصیحت های گذشته مادرم را به تمسخر می گرفتم!

بهترین و شیک ترین لباس ها را انتخاب می کردم و عینک دودی می زدم و از نشستن در خودروی گران قیمت نامزدم لذت وصف ناپذیری می بردم ،اما «اردشیر» بسیار خوشگذرانی می کرد و گاهی تا سپیده دم مهمانی ها و شب نشینی با دوستانش طول می کشید.

آرام آرام فهمیدم که در این خوشگذرانی ها زنان و دختران غریبه هم حضور دارند! دیگر حس ناخوشایندی وجودم را فرا گرفت. وقتی به همسرم اعتراض کردم که دوست ندارم به این گونه شب نشینی ها برود!

به چشمانم نگریست و گفت: من تو را دوست دارم و کسی جای تو را در قلب من نمی گیرد ولی «تکتم جان!» با من همراه باش! معنی جمله اش را نفهمیدم اما خیلی زود آن روی سکه نمایان شد.

«اردشیر» با زنان و دختران زیادی ارتباط داشت و بیشتر شب ها هم به خانه نمی آمد. تازه متوجه شدم که نامزد سابق او نیز به دلیل همین ارتباط های نامتعارف و خوشگذرانی هایش از او طلاق گرفته است. غم سنگینی بر قلبم نشست و آرام آرام سردی عاطفی بین ما حکمفرما شد.

من تحمل این رفتارهای زننده را نداشتم به همین دلیل مشاجره ها و جدال های خانوادگی هر روز بیشتر شدت گرفت تا حدی که بالاخره تصمیم به طلاق توافقی گرفتم.

 

به «اردشیر» گفتم فقط مهریه ام را بپردازد تا بعد از ۳ سال، دست خالی نزد خانواده ام بازنگردم.

او هم همه مبلغ مهریه ام را در یک برگ چک نوشت و به دستم داد،اما باز هم اصرار داشت طلاق نگیرم و با او زندگی کنم! ولی من در همین ۳ سال از نظر روحی و روانی چنان آسیب دیده بودم که دیگر طلاق را بهترین راهکار برای رهایی از این وضعیت می دانستم.

در همین شرایط از «اردشیر» خواستم برای مدتی منزلی برایم رهن کند تا خودم را پیدا کنم و بعد به خانه پدرم بروم! او هم واحد آپارتمانی را در بولوار توس برایم رهن کرد، اما گاهی به من سر می زد و سراغ چک را می گرفت، من هم به او می گفتم هنوز مبلغ چک را برداشت نکرده ام ولی دیگر نمی خواهم به منزلم بیایی!

 

دو روز بعد او باز هم به واحد آپارتمانی آمد و ناگهان با گذاشتن چاقو زیر گلویم مرا مجبور کرد تا چک مهریه را به او بازگردانم! من هم از ترس چک را دادم اما صبح روز بعد صاحبخانه تماس گرفت و گفت: قرارداد فسخ شده است و من باید خانه را تخلیه کنم! تازه فهمیدم که «اردشیر» با چه نیرنگ و حیله ای مرا فریب داده است و …

 

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری ….)بررسی های قانونی و کارشناسی درباره ادعاهای این زن جوان به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

 

منبع : در امتداد تاریکی – روزنامه خراسان

این مطالب را هم مطالعه کنید :👇

زمانی که وارد اتاق خواب شدم چیزی را دیدم که نباید می دیدم…

آن شب شوم در خانه تنها بودم که…

به همسرم گفتم این دوست تو آدم درستی به نظر نمی‌رسد اما او…

کاش آن شب به طور اتفاقی از خواب بیدار نمی شدم…

برچسب ها : ، ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 18 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱۸
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سید پنجشنبه , ۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۷

چطور این ماجراها همه مال مشهدمی باشه!!!!

صادق هدایت جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۴

بخاطر یه نویسنده احمق و تازه‌کار که علاقه داره در تمام داستاتهای ساختگی و بچه‌گانه اش ،،، قربانیها را از شهر مشهد معرفی کنه

modir جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۲

این دست مطالب برگرفته از قسمت در امتداد تاریکی روزنامه خراسان است .

حمید یکشنبه , ۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۸:۰۶

بنظرمن هرزنی یامردی یه خصوصیاتی داره فقط این میدونم خیانت کسی بکنه یبارمیکن اشتباه چندبارمیکن خیانت کاراوزن اگرخانواده داشته باشه که نداره مثل ادم طلاق میگرفت نه خیانت میکردخیانت کاربایدسنگ سارکرد چی مردچی زن وسلام

طاهره شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۳

خب نویسنده مشهدیه و این داستانهای زندگی مردم رو از تو دادگاه و مراکز مشاور خانواده همون مشهد ثبت میکنه

کبیر قلی جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۴

تکراری و مسخره بود

ندیمی جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۳

میخوای بری درب دری گشنگی چکارش داری بشین خونت وخوشحال باش غز فلاکت درومدی بتمرگ زندگی کن هروقت اومد بیاد توروچه به اون همینقدک کمکت کرد زندگی بهتری داشته باشی ….

ندیمی جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۴

بشین خونت وازپولهاش لذت ببر چکارداری کجامیره فکرکن یه دوست هست کمکت کرده خوبترزندگی کنی

علی شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۷

تا کی بیخیال بشه طرف باردار میشه نباید خونه باشه کمک همسرش کنه؟بچه دار میشه نباید پیش بچه هاش باشه؟جنگ اول به از صلح آخر.با خودش ازدواج کرده نه با پول

ناشناس جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۰

ببینید من منکر کارهای کثیف بعضی از این مردهای پولدار نمیشم ولی در بیشتر مواقع این زنها هستن که با خیانت و کثافت کاری گند میزنن به زندگی بقیه من بدبخت خونه زندگیمو به اسرار زنم فروختم و اومدم ور دل مادر زنم خونم از دستم رفت کارم از دستم رفت بعد از چند وقت که اومدم پیش خونه پدر زنم فهمیدم زنم داره بهم خیانت میکنه ارتباطتون هم از چتو صحبت گذشته بود من بدبخت صبح تا شب جون میکندم تا این راحت زندگی کنه نگو این عشقو حالش با یکی دیگست .اقایون از من به شما نصیحت هیچ وقت تهت هیچ شرایطی به زنهاتون اعتماد نکنید حالا به قول خانواده زنم میگن ما خیلی به ابرومون حساس هستیم این کارو کرد

اذرگون جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۲

کسی که قبلا طلاق گرفته سخته دوباره اعتماد کنی بهش چرا طرف خودش رو اصلاح نکرده

حمیدعبدی جمعه , ۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۳۰

باعرض.سلام‌وخشته‌نباشی‌کلبه‌زحمت.کشان.این‌سابت‌‌خواهشمندم‌داستانها‌تازه‌بدین‌همشون‌تکرتربه

Ezriil شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۷

اخه به تو چه…. مثل ادم زندگیتو بکن چرا زنهای ایرانی فکر میکنن همه وجود مزد رو باید صاحب بشن بابا۹۰درصد برای تو حداقل برای خود مادر مرده اش یه ده درصد بزار بمونه تو مدل مو ،لباس پوشیدن،کار،دوستان،خانواده وخلاصه کل زندگی مرد دخالت میکنید شوهرتونه برده یااسیرتون نیست که

محمود دوشنبه , ۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۴

احسنت گل گفتی

رضا شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۳

تو جکار به خوشگذرانیه او داشتی بدبخت ازش. پول می‌گرفتی وخرجه خانوادهات میکردی تو جامعه ما کی سالمه

حمید یکشنبه , ۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۸:۰۲

بنظرمن هرزنی یامردی یه خصوصیاتی داره فقط این میدونم خیانت کسی بکنه یبارمیکن اشتباه چندبارمیکن خیانت کاراوزن اگرخانواده داشته باشه که نداره مثل ادم طلاق میگرفت نه خیانت میکردخیانت کاربایدسنگ سارکرد چی مردچی زن وسلام

یوسف دوشنبه , ۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۹

عزیرم تو از اولشم شوهر نمیخواستی که کارت عابر بانک میخواستی اونم در اختیارت گذاشت . در واقع تو نتیجه عمل خودت رو گرفتی نه شوهر بد

ناشناس سه شنبه , ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۱

بله دقیقا مطالب جزیی رو تغییر میده ولی داستان همونه