?>
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 دی 1402 - 14:23
کد خبر : 7370

کاش آن شب به طور اتفاقی از خواب بیدار نمی شدم…

کاش آن شب به طور اتفاقی از خواب بیدار نمی شدم…

؛بدجوری دل باخته «فیروز» شده بودم به گونه ای که خنده ها و لبخندهای نابه جایش را ناشی از خوش اخلاقی او می دانستم و اغراق ها و غلو می دانستم . زن ۲۵ ساله که مدعی بود مشاوره های روان شناختی در کلانتری راهگشای زندگی اش شده است و اکنون با انجام تحقیقات بیشتر

؛بدجوری دل باخته «فیروز» شده بودم به گونه ای که خنده ها و لبخندهای نابه جایش را ناشی از خوش اخلاقی او می دانستم و اغراق ها و غلو می دانستم .

زن ۲۵ ساله که مدعی بود مشاوره های روان شناختی در کلانتری راهگشای زندگی اش شده است و اکنون با انجام تحقیقات بیشتر تصمیم عاقلانه ای برای ازدواج با فیروز خواهد گرفت، درباره زوایای پنهان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: ۱۸سال داشتم که با «پیمان» سر سفره عقد نشستم. او کارمند قراردادی یکی از ادارات بود و خیلی زود در دل اعضای خانواده ام جای گرفت.

اگرچه نامزدم هفته ای دو روز به منزل ما می آمد، اما ارتباط خوبی با پدر و مادر و خواهر کوچک ترم داشت. او هر بار که هدیه ای برای من می خرید، همزمان کادویی هم به خواهرم می داد.

پدرم نیز که کارگر ساختمانی بود و درآمد چندانی نداشت، از این رفتارهای دامادش بسیار خوشحال بود. من نیز از پیمان به خاطر همه محبت هایش به خواهرم قدردانی می کردم تا این که فهمیدم توجه او به «حمیرا» غیرمتعارف است به گونه ای که یک شب به طور اتفاقی از خواب بیدار شدم و او را مقابل اتاق خواهرم دیدم.

پیمان که دست و پایش را گم کرده بود در برابر نگاه های متعجب من گفت: صداهایی از اتاق شنیدم و تصور کردم دزد به خانه آمده است.

خلاصه رفتارهای عجیب او به جایی رسید که روزی تصاویر زننده ای از خواهرم را در گوشی پیمان دیدم وتازه فهمیدم که باید از ارتباط بیشتر او با حمیرا جلوگیری کنم.

شوهرم عاشق خواهرم شده است!

خلاصه زندگی مشترک من و پیمان در حالی آغاز شد که دیگر با همسری خشمگین و عصبانی رو به رو بودم.

او هیچ توجهی به من نداشت و مخفیانه با خواهرم در ارتباط بود. زمانی که پیامک هایش را دیدم دنیا روی سرم خراب شد اما پیمان با بی شرمی ادعا کرد از مدت ها قبل عاشق خواهرم بوده و به من علاقه ای نداشته است.

وقتی اشک ریزان ماجرا را برای خانواده ام بازگو کردم آن ها خواهرم را سرزنش کردند ولی او نیز خودش را دل باخته پیمان دانست و تهدید به خودکشی کرد. این گونه بود که با قلبی شکسته و در ۲۰ سالگی از همسر ۲۹ ساله ام طلاق گرفتم و مدتی بعد نیز حمیرا با بی حیایی و آبروریزی با پیمان ازدواج کرد و با هم برای زندگی به شهر دیگری رفتند.

من هم با غروری لگدمال شده وارد دانشگاه شدم و ادامه تحصیل دادم. اما هنوز دو سال از این ماجرا نگذشته بود که رابطه حمیرا و پیمان به هم خورد و از هم جدا شدند چرا که خواهرم خیانت پیمان را با چشمان خودش دیده بود و حالا معنای دروغ و خیانت را خوب می فهمید.

پیشنهاد ازدواج به دختر غم زده

از سوی دیگر من در محیط دانشگاه با پسری به نام «عیسی» آشنا شدم که خیلی باهوش به نظر می رسید. با آن که در جریان ازدواج ناموفق من قرار داشت ولی باز هم پیشنهاد ازدواج به من داد.

او که مدعی بود اوضاع مالی بسیار خوبی دارد آن قدر با لبخند و خنده های بلند مرا تحت تاثیر قرار داد که شیفته خوش اخلاقی هایش شدم. عیسی معتقد بود در تجارت تخصص و تبحر خاصی دارد و از سوی شرکت های بزرگ و معتبر دعوت به همکاری می شود ولی من تصمیم گرفتم قبل از ازدواج از مشاوران زبده راهنمایی بگیرم و …

شایان ذکر است، چند روز بعد به تقاضای مشاور کلانتری، عیسی نیز در دایره مددکاری کلانتری در حالی حضور یافت که ظاهری نامرتب و موهایی ژولیده داشت. او در حالی که به صورت غیرارادی دستش را تکان می داد و لبخندهای عجیبی داشت، به کارشناس اجتماعی گفت: شش ساله بودم که فرزند طلاق نام گرفتم و در منزل مادربزرگم رشد کردم اما هیچ گاه با کسی معاشرت نداشتم و با افراد بسیار اندکی رفت و آمد می کردم، ولی خیلی پولدار هستم و همه شرکت های بزرگ به انعقاد قراردادهای میلیاردی با من افتخار می کنند و …

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 11 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

رضا شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱:۴۵

خب بعدش چی شد
شیشه ای از آب در اومد ؟

فاطمه سیاوشی 🤞 شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۱

پس چرا نیمه تموم موند ؟!

میعاد شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۵

دنبال چی بودی😃😃

Y❤️A شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۹

چیشد مُردی؟!

کوروش یکشنبه , ۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۹:۲۲

طرف روانی بوده
تو دنیای خودش سیر میکرده

یه ایرانی شنبه , ۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۲

دوستان طوری نظر دادن انگار که هیچ موقع چنین مواردی رو ندیدن …درضمن زمانی به مشاوره کلانتری میرسه که داستان باجای بد کشیده شده

حنانه دوشنبه , ۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۵

چیشد بعدش؟

ناشناس سه شنبه , ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۰

آقا اینکه این اتفاقا توی ایران بیوفته خیلی پیش میاد ولی ادامه داستان کجا رفت 😶😑

فربد سه شنبه , ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۳

بار اول که گول خوردی و تقریبا تقصیر خودت بوده .ولی خدارو شکر کن که بار دوم رفتی مشاوره وگرنه باید مدتی هم با یک مرد شیشه ای اشغال تر از اولی می‌گذراندم و بعد جدا می‌شدی ..اصلا سعی کن بدونه تحقیق و مطالعه ازدواج نکنی وگرنه میلادی ..خانم ..

فائزه پنجشنبه , ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۱:۵۷

وا…ادامش چی شد تازه تخمه آورده بودم..

ریاضی پنجشنبه , ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۶

وا… ادامش چی شد؟!!!!!
مگه نه این که اینا رو برا درس گرفتن اینجا میارید، پس آخرش به کجا کشید. نکنه داسنانش من در آودری بوده و نویسنده پایان باز براش گذاشته😁